مردی کنار بیراهه ای ایستاده بود.
ابلیس را دید که با انواع طنابها به دوش درگذر است.
کنجکاو شد و پرسید: ای ابلیس ، این طنابها برای چیست؟
جواب داد: برای اسارت آدمیزاد.
طنابهای نازک برای افراد ضعیف النفس و سست ایمان ،
طناب های کلفت هم برای آنانی که دیر وسوسه می شوند.
سپس از کیسه ای طناب های پاره شده را بیرون ریخت و گفت:
اینها را هم انسان های باایمان که راضی به رضای خدایند و اعتماد به نفس داشتند، پاره کرده اند و اسارت را نپذیرفتند.
مرد گفت طناب من کدام است ؟
ابلیس گفت : اگر کمکم کنی که این ریسمان های پاره را گره زنم،
خطای تو را به حساب دیگران می گذارم ...
مرد قبول کرد .
ابلیس خنده کنان گفت :
عجب ، با این ریسمان های پاره هم می شود انسان هایی چون تو را به بندگی گرفت...!
سلام.
من آیتم ساز رادیو هستم و از داستانک هایی که جمع آوری کردید چندتایی آیتم ساختم.سلیقه تون زیباست... ممنونم.
امیدوارم راضی باشید.
خوشحال می شم
قصد رسیدن این داستان ها به آدم ها ست
رادیو هم که رسانه وسیعی هست چه بهتر
خسته نباشید
سلام
من از داستان ابلیستون کپی واسه وبلاگم گرفتم
امیدوارم ناراحت نشده باشی
اگه امدی و سر زدی حتما نظر بدی
سلام
بابا این ابلیس هم عجب کلکه
خوب طناب من کدومه ؟
خیلی جالب بود مرسی اینو حتما با درج منبع کپی میکنم! سپاس گذارم از شما که انقدر زحمت می کشید !
سلام
اول از همه وبلاگتون فوق العادست
دوم من هم از داستانک هاتون استفاده میکنم وا سه دفتر خاطراتم
سوم ممنونم وسه این همه تنوع