داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

داستان تاریخی اعدام بابک خرمدین

روز قبل از اعدام،خلیفه با بزرگان دربارش مشورت کرد که چگونه بابک را درشهر بگرداند و به مردم نشان بدهد تا همه بتوانند وی را ببینند.

بنا بر نظر یکی از درباریان قرار برآن شد که وی را سوار بر پیلی کرده در شهر بگردانند.

پیل را با حنا رنگ کردند و نقش و نگار برآن زدند؛ و بابک را در رختی زنانه و بسیارزننده و تحقیرکننده برآن نشاندند و درشهر به گردش درآوردند.

پس ازآن مراسم اعدام بابک با سروصدای بسیار زیاد با حضور شخص خلیفه برفراز سکوی مخصوصی که برای این کار دربیرون شهر تهیه شده بود، برگزار شد.

برای آنکه همه‌ی مردم بشنوند ....

که اکنون دژخیم به بابک نزدیک میشود و دقایقی دیگر بابک اعدام خواهد شد، چندین جارچی در اطراف و اکناف با صدای بلند بانگ میزدند نَوَد نَوَد این اسمِ دژخیم بود و همه اورا میشناختند .
ابن الجوزی مینویسد که وقتی بابک را برای اعدام بردند خلیفه درکنارش نشست و به او گفت: تو که اینهمه استواری نشان میدادی اکنون خواهیم دید که طاقتت دربرابر مرگ چند است!

بابک گفت: خواهید دید.

چون یک دست بابک را به شمشیر زدند، بابک با خونی که از بازویش فوران میکرد صورتش را رنگین کرد. خلیفه ازاوپرسید: چرا چنین کردی؟ بابک گفت: وقتی دستهایم را قطع کنند خونهای بدنم خارج میشود و چهره‌ام زرد میشود، و تو خواهی پنداشت که رنگ رویم از ترسِ مرگ زرد شده است.. چهره‌ام را خونین کردم تا زردیش دیده نشود .

به این ترتیب دستها و پاهای بابک را بریدند . چون بابک برزمین درغلتید، خلیفه دستور داد شکمش را بدرد... پس از ساعاتی که این حالت بربابک گذشت، دستور داد سرش را از تن جدا کند.
پس ازآن چوبه‌ی داری در میدان شهر سامرا افراشتند و لاشه‌ی بابک را بردار زدند، و سرش را خلیفه به خراسان فرستاد .


آخرین گفتار بابک چنین بوده است :
تو ای معتصم خیال مکن که با کشتن من فریاد استقلال طلبی ایرانیان را خاموش خواهی کرد من لرزه ای بر ارکان حکومت عرب انداخته ام که دیر یا زود آن را سرنگون خواهد نمود ..

تو اکنون که مرا تکه تکه میکنی هزاران بابک در شمال و شرق و غرب ایران ظهور خواهد کرد و قدرت پوشالی شما پاسداران جهل و ستم را از میان بر خواهد داشت !

این را بدان که ایرانی هرگز زیر بار زور و ستم نخواهد رفت و سلطه بیگانگان را تحمل نخواهد کرد من درسی به جوانان ایران داده ام که هرگز آنرا فراموش نخواهند کرد .

من مردانگی و درس مبارزه را به جوانان ایران آموختم و هم اکنون که جلاد تو شمشیرش را برای بریدن دست و پاهای من تیز میکند صدها ایرانی با خون بجوش آمده آماده طغیان هستند مازیار هنوز مبارزه میکند و صدها بابک و مازیار دیگر آماده اند تا مردانه برخیزند و میهن گرامی را از دست متجاوزان و یوغ اعراب بدوی و مردم فریب برهانند .

اما تو ای افشین . . . در انتظار
و بدینسان نخست دست چپ بابک بریده شد و سپس دست راست او و بعد پاهایش و در نهایت دو خنجر در میان دنده هایش فرو رفت و آخرین سخنی که بابک با فریادی بلند بر زبان آورد این بود :
" پاینده ایران "

روز اعدام بابک خرمدین و تکه تکه کردن بدنش در تاریخ 2 صفر سال 223 هجری قمری انجام گرفت که مسعودی در کتاب مشهور مروج الذهب این تاریخ را برای ایرانیان بسیار مهم دانسته است اعدام بابک چنان واقعه‌ی مهمی تلقی شد که محل اعدامش تا چند قرن دیگر بنام خشبه‌ی بابک یعنی چوبه‌ی دار بابک در شهرِ سامرا که در زمان اعدام بابک پایتخت دولت عباسی بود شهرت همگانی داشت و یکی از نقاط مهم و دیدنی شهر تلقی میشد

برادر بابک یعنی آذین را نیز خلیفه به بغداد فرستاد و به نایبش در بغداد دستور نوشت که اورا مثل بابک اعدام کند.

طبری مینویسد که وقتی دژخیمْ دستها و پاهای برادر بابک را می‌بُرید، او نه واکنشی از خودش بروز میداد و نه فریادی برمی‌آورد. جسد این مرد را نیز در بغداد بردار کردند.


معتصم خلیفه عباسی، چنانکه نظام الملک در سیاست نامه خود می نویسد به شکرانه آنکه سه سردار مبارز ایرانی، بابک ، مازیار وافشین رو که هر سه آنها به حیله اسیر شده بودند به دار آویخته بود،مجلس ضیافتی ترتیب داده بود که در طول آن 3 بار پیاپی مجلس را ترک گفت و هربار ساعتی بعد برمی گشت.

در بار سوم در پاسخ حاضران که جویای علت این غیبت ها شده بودند فاش کرد که در هر بار به یکی از دختران پدر کشته این سه سردار تجاوز کرده است، و حاضران با او از این بابت به نماز ایستادند و خداوند را شکر گفتند. (تولدی دیگر-شجاع الدین شفا).

نظرات 13 + ارسال نظر
جاوید جمعه 11 دی‌ماه سال 1388 ساعت 07:08 ب.ظ http://nighthowls.wordpress.com

مطلب خوبی بود :) البته اصولا این مسائل تاریخی خالی از تحریف یا اشتباه نیست، مثلا اینکه بر اساس تحقیقات تاریخی دکتر زرین‌کوب، وقتی بابک دستگیر شد، مازیار کشته شده بود یا توی صحت و درستی بعضی از مکالمات جای تردید هست، و اینکه افشین خودش کسی بود که با خدعه و نیرنگ مازیار و چند سال بعد بابک رو به دام انداخت و به اونها خیانت کرد، هرچند که چند سال بعد معتصم عباسی خود افشین رو هم اعدام کرد. از افشین همین بگم که پدرش پادشاه ماوراانهر بود و و افشین با خیانت به پدر و برادرش ماوراانهر رو تسلیم معتصم کرد که تا اون زمان اونجا توسط اسلام فتح نشده بود و اینطوری خودش رو وارد دربار معتصم کرده بوده. ولی چیزی که واضحه اینه که بابک یه وطن‌پرست واقعی بوده :)
نکته‌ای که شاید خیلی‌ها ندونن این بوده که بابک، خرم‌دین بوده. یعنی پیرو آیین مزدک که خودش در تضاد با آیین زرتشت بوده و شاید اگر زرتشتی می‌بود نهضت‌ش خیلی فراگیرتر و عظیم‌تر می‌شد :)

غزلک دوشنبه 14 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:00 ق.ظ

جالب بود

کامیار چهارشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 03:08 ب.ظ http://simko1991.blogfa.com

راستش بد نبود. فقط اونجایی که لباس زنونه تن بابک می کنن به عنوان توهین و اون مسئله ی تجاوز از دیدگاه فمنیستی چیز جالبی نی...

آرا چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:59 ق.ظ

این شعر از کتاب معجم عباسی نوشته سال ۲۲۵ هجری قمری نوشته علی بن ابوبکر بغدادی از حوادث دوران معتصم نقل شده است:

که جواب بابک به افشین (اپچینگ ترک) از سرداران مزدور ترک در دستگاه عباسی در زمان دستگیری را نقل می کند که شاید جواب پان ترکیستها باشد.

که ای ترک و تازی بسان خران.

به رفتار و گفتار چون استران.

چو پستید بر کوه رفتن چه سود.

که شایسته آخور بودن، بهر بود.

بدانید اکنون همه مردمان.

چه بر روی خاکید یا آسمان.

که افشین ترک آن نژند پلید.

زدستان تازی بخوردست خید.

به ترفند بر انجمن دست یافت.

بفرمان استر به هر سو شتافت.

اگر یکه مردی در این جایگاه.

گشودی زه من اندکی بندها.

نمایم بدین دیوک گندروب.

درستی رزم کیانی به چوب.

(ببینید چقدر افشین را پست دانسته که او را چون خران به زدن با چوب تهدید کرده است!!!!)

تاتار پنج‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:18 ب.ظ

عرض کنم خدمتتون زمانی باید غذا خورد که گشنه بود وزمانی باید اب خورد که تشنه بود و زمانی پارس کرد که پارس کرد ؟؟؟؟؟؟؟؟

masoud شنبه 17 دی‌ماه سال 1390 ساعت 06:44 ب.ظ

afshin khodesh babako ba namardi gerefto tahvilo mohtaseb dad, allbate aval ounam aazade bod vali bad ba khalife hamkari kard

محمد دوشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1391 ساعت 03:28 ب.ظ http://www.iraneparsiebastan.mihanblog.com

سلام عالی بود مجموعتون عالی خوش حال میشم سری به من بزنید

بهنام جمعه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 03:04 ب.ظ

یاشاسین بابکیمیزین ادی و یادی .یاشاسین ایران یاشاسین اذربایجان

شهاب شنبه 8 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:39 ق.ظ

حرفی برای گفتن ندارم واقعا بابک یکی از اسطوره های تاریخ است یاشاسین ایران

کوروش ه دوشنبه 19 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 02:11 ب.ظ

نمیدونم این شخصیت ها کی بودند.و چه گذشته ایی داشته اند.
یه چیز کلی میخوام بگم:پس به خاطر همین ما ایرانی ها
تو خاورمیانه وکشورهای حوزه خلیج فارس کاسهء داغ تر از آش
میشیم.یعنی به خاطر کردار همسایه ها مان در طول تاریخ به ایرانیان،ازشان داریم قدر دانی می کنیم.

نادر شنبه 23 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 11:24 ب.ظ

نابود باد عرب سوسمار خور بی دین

سلام یکشنبه 7 تیر‌ماه سال 1394 ساعت 01:10 ب.ظ

قسمتهایی از داستانش رو از داستان اعدام منصور حلاج برداشتن اضافه کردن بقیشم حتمآ از داستانهای دیگه اونجا که دستش بیده میشه و میگه پاینده باد ایران

محمد دوشنبه 18 آذر‌ماه سال 1398 ساعت 05:26 ب.ظ

جالب بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد