می گویند ابلیس، زمانی نزد فرعون آمد در حالیکه فرعون خوشه ای انگور در دست
داشت و می خورد.ابلیس به او گفت: هیچکس می تواندکه این خوشهء انگور را به
مروارید خوش آب و رنگ مبدل سازد؟ فرعون گفت: .....
نه. ابلیس با جادوگری و سحر، آن
خوشهء انگور را به دانه های مروارید خوشاب تبدیل کرد. فرعون تعجب کرد و
گفت:
آفرین بر تو که استاد و ماهری. ابلیس سیلی ای بر گردن او زد و گفت: مرا با
این
استادی به بندگی قبول نکردند، تو با این حماقت چگونه دعوی خدایی می کنی؟
سلام دوست عزیز وب جالبی داری اگه با تبادل لینک موافقی منو بنام وب عمومی لینک کن وخبر بده
من نمیدونم اینجا جایی نیست بشه از مینی داستانک ها تعریف کرد.
واقعاً کاش ابلیس این پس گردنی رو به خیلی ها بزنه.
مثل همیشه کارتون درسته.
موفق باشین.
عالی بود.
متشکرم
آسمان بار امانت نتواست کشید
قرعه ی فال به نام من دیوانه زذند
انسان همیشه جاهله هرچی بدبختی که میکشه واسه این خصیصه شه.