داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

پلیدی ها با ما می مانند و نیکی ها به ما باز می گردند

پسر به سفر دوری رفته بود و ماه ها بود که از او خبری نداشتند ...

مادرش دعا می کرد که او سالم به خانه باز گردد. هر روز به تعداد اعضای خانواده اش نان می پخت و همیشه یک نان اضافه هم می پخت و پشت پنجره می گذاشت تا رهگذری گرسنه که از آن جا می گذشت نان را بر دارد . هر روز مردی گو‍ژ پشت از آن جا می گذشت و نان را بر می داشت و به جای آن که از او تشکر کند می گفت:

هر کار پلیدی که بکنید با شما می ماند و هر کار نیکی که انجام دهید به شما باز می گردد !!!

این ماجرا هر روز ادامه داشت تا این که زن از گفته های مرد گوژ پشت ناراحت و رنجیده شد  و به خود گفت : او نه تنها تشکر نمی کند بلکه هر روز این جمله ها را به زبان می آورد . نمی د انم منظورش چیست؟

یک روز که زن از گفته های مرد گو‍ژ پشت کاملا به تنگ آمده بود تصمیم گرفت از شر او خلاص شود بنابر این نان او را زهر آلود کرد و آن را با دست های لرزان پشت پنجره گذاشت، اما ناگهان به خود گفت : این چه کاری است که می کنم ؟ .....

بلافاصله نان را برداشت و دور انداخت و نان دیگری برای مرد گوژ پشت پخت .

مرد مثل هر روز آمد و نان را برداشت و حرف های معمول خود را تکرار کرد و به راه خود رفت.

آن شب در خانه پیر زن به صدا در آمد . وقتی که زن در را باز کرد، فرزندش را دید که نحیف و خمیده با لباس هایی پاره پشت در ایستاده بود او گرسنه، تشنه و خسته بود، در حالی که به مادرش نگاه می کرد، گفت:

مادر اگر این معجزه نشده بود نمی توانستم خودم را به شما برسانم. در چند فرسنگی این جا چنان گرسنه و ضعیف شده بودم که داشتم از هوش می رفتم . ناگهان رهگذری گو‍ژ پشت را دیدم که به سراغم آمد. او لقمه ای غذا خواستم و او یک نان به من داد و گفت : این تنها چیزی است که من هر روز می خورم امروز آن را به تو می دهم زیرا که تو بیش از من به آن احتیاج داری .

وقتی که مادر این ماجرا را شنید رنگ از چهره اش پرید. به یاد آورد که ابتدا نان زهر آلودی برای مرد گوژ پشت پخته بود و اگربه ندای وجدانش گوش نکرده بود و نان دیگری برای او نپخته بود، فرزندش نان زهر آلود را می خورد .

به این ترتیب بود که آن زن معنای سخنان روزانه مرد گوژ پشت را دریافت:

هر کار پلیدی که انجام می دهیم با ما می ماند و نیکی هایی که انجام می دهیم به خود ما باز می گردد.

نظرات 8 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 04:31 ب.ظ

سلام وبلاگ جالبی دارید

هستی دوشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:18 ق.ظ

تکان دهنده بود!
ممنون

علی سه‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 03:33 ق.ظ

استاپ!
این همون داستان ضرب المثل چاه مکن بهر کسی اول خودت بعدا کسی.نیست؟ فکر میکنم اونه که درست تر هم هست و آخرش هم یه چیز دیگه میشه.!!!

علیلو سه‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:36 ق.ظ

سلام ،خوشحالم که مطالبتون بهترترشدن!
این پست جالب وآموزنده هم بود!

آریا سه‌شنبه 25 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:05 ب.ظ

سلام
خسته نباشید
من به پیشنهاده چند تا از دوستام داستانه انار رو خوندم.
نکته اساسی مه وجود داره انه که انار رو در فصل پائیز برداشت میکنن. فرضو بر این میذاریم که شما منظورتون آخر شهریور بوده که در اون موقع گرمای شهر طاقت فرسا نیستش و خیلی هم هوای خوبی داره.

با تشکر لطفا به نکات ریزی مثل این که کیفیت داستانک رو بالا میبره بیشتر توجه کنین.

یاسر شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:12 ق.ظ http://www.koche2.blogfa.com

سلام دوست من خیلی جالب بود
وب خوبی داری
اگه دوست داری تبادل لینک کنیم خوشحال می شم
منو با نام ( متن های خواندنی حرفهای ماندنی ) لینک کن و به من خبر بده
www.koche2.blogfa.com

برنا دوشنبه 14 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 03:47 ب.ظ

مرسی. قشنگ بود ولی امروزه برعکس شده. هرچه قدر پلیدتر باشی بیشتر موفق میشی و هرچقدر به فکر دیگران باشی بدبخت تر.

رها یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:27 ب.ظ

وااای.......داشتم سکته میزدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد