داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

درسی بزرگ از یک کودک

سال ها پیش زمانی که به عنوان داوطلب در بیمارستان استانفورد مشغول کار بودم با دختری به نام لیزا آشنا شدم که از بیماری جدی و نادری رنج میبرد.

ظاهرا تنها شانس بهبودی او گرفتن خون از برادر پنج ساله خود بودکه او نیز قبلا مبتلا به این بیماری بود و به طرز معجزه آسایی نجات یافته بودو هنوز نیاز به مراقبت پزشکی داشت.پزشک معالج وضعیت بیماری خواهرش را توضیح داد و پرسید آیا برای بهبودی خواهرت مایل به اهدای خون هستی؟؟

برادر خردسال اندکی تردید کرد و....

سپس نفس عمیقی کشید و گفت:بله من اینکار را برای نجات لیزا انجام خواهم داد.

در طول انتقال خون کنار تخت لیزا روی تختی دراز کشیده بودو مثل تمامی انسان ها که با مشاهده اینکه رنگ به چهره خواهرش باز میگشت خوشحال بود و لبخند میزد.سپس رنگ چهره اش پریده بیحال شده و لبخند بر لبانش خشکید.

نگاهی به دکتر انداخته و با صدای لرزانی گفت:آیا میتوانم زودتر بمیرم؟؟؟

پسر خردسال به خاطر سن کمش توضیحات دکتر معالج را عوضی فهمیده بود و تصور میکرد باید تمام خونش را به لیزا بدهدو با شجاعت خود را آماده مرگ کرده بود

نظرات 10 + ارسال نظر
خلیج تا ابد فارس چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:17 ب.ظ http://www.farsi-gulf.blogfa.com

درود بر تو هموطن وب خوبی داری یکی از داستانهات و با آوردن نام وبت در بلاگم قرار دادم موفق باشی

مهسا ت چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:35 ب.ظ

آخیییییی
چقدر باحال بود...

هستی چهارشنبه 2 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:12 ب.ظ

ممنون. چقدر جرئت!

ابوالفضل پنج‌شنبه 3 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:21 ق.ظ http://nhahz.blogfa.com

زیبا بود

فرزانه سه‌شنبه 8 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:48 ب.ظ http://www.mahz87.blogfa.com

خیلی خیلی لذت بردم

احسان سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:05 ق.ظ http://benefit.blogsky.com

افرین

رومینا سه‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 04:59 ب.ظ http://456.blogfa.com

خیلی قشنگ بود
به من هم سر بزن
اگه خواستی منو با اسم آسمان ابی تنهایی من لینک کن
بعد خبر بده تا منم لینکت کنم
ممنون

بهزاد پنج‌شنبه 7 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:13 ب.ظ

ای کاش کودک درون ما به جای آنکه بازیگوشی کند کمی هم بزرگی به خرج دهد.

رها یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:31 ب.ظ

الهی.............متآثرشدم

مجید دوشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:17 ق.ظ http://www.4e6mak.blogfa.com

ایولاااااااااااااااا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد