داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

عالم فروتن

گویند که زمانی در شهری دو عالم می زیستند . روزی یکی از دو عالم که بسیار پرمدعا بود ? کاسه گندمی بدست گرفت و بر جمعی وارد شد و گفت :
این کاسه گندم من هستم ! ( از نظر علم و ... ) و سپس دانه گندمی از آن برداشت و گفت :...

و این دانه گندم هم فلان عالم است !
و شروع کرد به تعریف از خود .
خبر به گوش آن عالم فرزانه رسید . فرمود به او بگوئید :
آن یک دانه گندم هم خودش است ? من هیچ نیستم...

نظرات 8 + ارسال نظر
حسین رها پنج‌شنبه 10 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:42 ق.ظ http://www.sabz-raha.blogsky.com

با داستان مترسک به روزم!

سحر پنج‌شنبه 10 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 07:46 ب.ظ

به این میگن فروتن!

هستی جمعه 11 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 01:20 ق.ظ

دیگه زیادی فروتن بود!
ممنون

jujus یکشنبه 13 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 10:15 ب.ظ http://jujus.mihanblog.com

قشنگ بود اما ازین جور عالما یا آدما خیلی کم پیدا میشه. یعنی من که خیلی کم دیدم.
در هر صورت ممنون.

ابوالفضل دوشنبه 18 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:47 ب.ظ http://nhahz.blogfa.com/

حال نکردم با این

رها یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:27 ب.ظ

نظری ندارم فعلا ازتون عصبانیم

فرزانه جمعه 20 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:18 ب.ظ

جوابو حال کن جون من

اقا مرتضی دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 07:55 ب.ظ

قصد فضولی نداشتم
ولی
این داستان از حکایت های عارف نامدار ابوسعید ابوالخیر می باشد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد