مردی زیر باران از دهکده کوچکی می گذشت . خانه ای دید که داشت می سوخت و مردی را دید که وسط شعله ها در اتاق نشیمن نشسته بود .مسافر فریاد زد:
هی،خانه ات آتش گرفته است! مرد جواب داد : میدانم .
مسافر گفت:پس چرا بیرون نمی آیی؟
مرد گفت:آخر بیرون باران می آید . مادرم همیشه می گفت اگر زیر باران بروی ، سینه پهلو میکنی
زائوچی در مورد این داستان می گوید : خردمند کسی است که وقتی مجبور شود بتواند موقعیتش را ترک کند .
سلام خسته نباشید
اشتباه لینک گذاشتید؟!
در مقابل سایر داستانک های فاخری که می گذاری این بیشتر شبیه جک و لطیف بود و بااطبع غیر فاخر...
دلم برای زنی که زیر چادر رنگ و رو رفته اش کنار ایستگاه چمباتمه زده می سوزد. از خیر بسته گزی که برای خواهر کوچولویم گرفته ام و گوشه اش نوشته ام"برای فرشته کوچولو" می گذرم...
ادامه در سایت ادبی پـاپــوی
سلام من میخواهم با شما تبادل لینک کنم اگر خواستید لینکم کنید و خبرم کنید تا شما را لینک کنم
ببخشی من تقریبا نگرفتم چیشد؟