داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

آزمون دامادها

زنی سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.
یکروز تصمیم گرفت میزان علاقه ای که دامادهایش به او دارند را ارزیابی کند.

یکی از دامادها را به خانه اش دعوت کرد و در حالی که در کنار استخر قدم
میزدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت.
دامادش فوراً...

شیرجه رفت توی آب و او را نجات داد.

فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠٦ نو جلوی پارکینگ خانه داماد بود و روی شیشه اش
نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»



زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت
توی آب و جان زن را نجات داد.

داماد دوم هم فردای آن روز یک ماشین پژو ٢٠٦ نو هدیه گرفت که روی شیشه اش
نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»



نوبت به داماد آخری رسید.
زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت اما
داماد از جایش تکان نخورد او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از
دنیا برود پس چرا من خودم را به خطر بیاندازم؟

همین طور ایستاد تا مادر زنش در آب غرق شد و مرد.

فردا صبح یک ماشین بی ام ‌و آخرین مدل جلوی پارکینگ خانه داماد سوم بود
که روی شیشه اش نوشته بود:«متشکرم! ازطرف پدر زنت»

نظرات 13 + ارسال نظر
مطهر یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:17 ق.ظ http://30arg.blogfa.com

با سلام و سپاس

هستی یکشنبه 24 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:59 ب.ظ

زیادی نسبت به خانما لطف دارین!!
لطفاً کمتر از این جور داستانای پر از لطف بذارین!!
ممنون

ش پنج‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 06:06 ب.ظ

لطفا داستاناتونو یه گم مودبتر کنید
بعرم کمتر وارد بحثایی بشین که به شما ربطی نداره(سیاست)

حامد پنج‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:53 ب.ظ http://tafarda.info

مُردم از خنده!

حسن شیردل جمعه 29 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:18 ب.ظ http://hasanshirdel.blogfa.com/

سلام خسته نباشید فکر می کنم . فضای خواص کارهای مینیمال یا داستانک را نداشت. بیشتر به حکایت می زد . ممنون. خوشحال می شم با شما ارتباط داشته باشم

بهزاد جمعه 29 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 01:42 ب.ظ

من هم با هستی موافقم. سعی کن داستانک هایت از یک چیز تابعیت کنند. حفظ کرامت انسان.
تلاشت عالیست. منتظر خواندن داستانکهای خودت هستم. دیگر با این همه داستانک وقت آن رسیده که افکارت را به رشته تحریر در بیاوری.

داتیس شنبه 30 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:40 ق.ظ http://www.azkhakbarbad.blogfa.com/

سلام٬ اینم یه جور داستان نویسی بود. خوب بود٬ مرسی.

رضا یکشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 05:57 ب.ظ

از فضای ادبیات ایرانی بدور بود
از این سایت انتظار بیشتری دارم

اکرم دوشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 05:05 ب.ظ

خوب بود

artemis شنبه 27 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 08:43 ب.ظ http://smsrooz.com

چقدر شما طرفدار خانوماین واقعا ممنون لطف دارین
لطفا صد حالنزنید و از خودتونم بد بگین نامردا!

رها یکشنبه 2 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 01:05 ب.ظ

خسته نباشیدواقعاشرمنده کردیدخداازدلتون بشنوه
نمیدونم شماآقایون که انقدربه اینجورداستاناعلاقه مندیدچراهمتون 18سالتون نشده میخوایدازدواج کنیدتازه به یکیم قانع نیستید؟!خودتونم خودتونونمیشناسیدبیچاره ماخانوماواقعا!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

۱۱۱۱ دوشنبه 17 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:06 ق.ظ

کلاً سایت خوب و تاثیر گذاری داری
ولی بقیه دانستانهات قشنگ تر بود
به امید موفقیت روزافزون شما

ehsan شنبه 12 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 11:13 ب.ظ

خخخخخخخخ.هههههههه.مردم از خنده.بابا به فکر ما هم باشین چرا ما رو از خنده روده بر می کنید.آی خدا.هههههههه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد