زنی در مورد همسایه اش شایعات زیادی ساخت و شروع به پراکندن آن کرد. بعد از مدت کمی همه اطرافیان آن همسایه از آن شایعات باخبر شدند. شخصی که برایش شایعه ساخته بود به شدت از این کار صدمه دید و دچار مشکلات زیادی شد. بعدها وقتی که آن زن متوجه شد که آن شایعاتی که ساخته همه دروغ بوده و وضعیت همسایه اش را دید از کار خود پشیمان شد و...
سراغ مرد حکیمی رفت تا از او کمک بگیرید بلکه بتواند این کار خود را جبران کند.
حکیم به او گفت: «به بازار برو و یک مرغ بخر آن را بکش و پرهایش را در مسیر جاده ای نزدیک محل زندگی خود دانه به دانه پخش کن.» آن زن از این راه حل متعجب شد ولی این کار را کرد.
فردای آن روز حکیم به او گفت حالا برو و آن پرها را برای من بیاور آن زن رفت ولی 4 تا پر بیشتر پیدا نکرد. مرد حکیم در جواب تعجب زن گفت انداختن آن پرها ساده بود ولی جمع کردن آنها به همین سادگی نیست همانند آن شایعه هایی که ساختی که به سادگی انجام شد ولی جبران کامل آن غیر ممکن است. پس بهتر است از شایعه سازی دست برداری.
حکیم درست گفت. به قول معروف:
شیشه بشکسته را پیوند کردن مشکل است
دل اگر رنجیده شد خرسند کردن مشکل است
زنه کلاً از زندگی نا امید شد که! دست حکیمه درد نکنه!
زیبا بود
سپاس!
خیلی قشنگ بود...انقدر از این ادمای خاله زنک بدم میاد...کارو زندگی ندارن توو زندگی مردم فضولی میکنن!!!!!!
beqole farmayeshe hazrate ali: bad goftan az bandeye khoda agar rast bashad atashe jahanam ra dar pey darad vay b ruzi k haqiqat nadashtebashad.
اگرهمه مردم مثل حکیم فکرمیکردن دنیاچه گلستانی بود منم الان خوشبخت بودم!!!!!!!!!!!!!!!!
سلام خسته نباشید
وب شما رو برای داستان از گوگلsearch کردم
برا نمایشنامه ایی که می خواستم بنویسم کمک بزرگی بهم کرد .
وظیفه خودم دونستم که ازتون تشکر کنم
ولی شایعه خوبه که حال میده:ی