داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

مردم چه می گویند؟؟

می خواستم به دنیا بیایم، در زایشگاه عمومی، پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. مادرم گفت: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم به مدرسه بروم، مدرسه ی سر کوچه ی مان. مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟...مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: ...

فقط ریاضی! گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم. خواهرم گفت: مگر من بمیرم. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم. پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی. گفتم: چرا؟...گفتند: مردم چه می گویند؟!...

می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم. مادرم گفت: وای بر من. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

اولین مهمانی بعد از عروسیمان بود. می خواستم ساده باشد و صمیمی. همسرم گفت: شکست، به همین زودی؟!...گفتم: چرا؟... گفت:مردم چه می گویند؟!...

می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم، در حد وسعم، تا عصای دستم باشد. زنم گفت: خدا مرگم دهد. گفتم: چرا؟... گفت: مردم چه می گویند؟!...

بچه ام می خواست به دنیا بیاید، در زایشگاه عمومی. پدرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

بچه ام می خواست به مدرسه برود، رشته ی تحصیلی اش را برگزیند، ازدواج کند... می خواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد. پسرم گفت: پایین قبرستان. زنم جیغ کشید. دخترم گفت: چه شده؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

مُردم. برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت. خواهرم اشک ریخت و گفت: مردم چه می گویند؟!...

از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند. اما برادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کردند. حالا من در اینجا در حفره ای تنگ خانه کرده ام و تمام سرمایه ام برای ادامه ی زندگی جمله ای بیش نیست: مردم چه می گویند؟!... مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم، لحظه ای نگران من نیستند

نظرات 17 + ارسال نظر
نیما سه‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:07 ب.ظ

تکراری

mahyar چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:06 ق.ظ

man ino 2 webloge anahitam khunde budam jalebo qashange.

moein چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 08:02 ق.ظ

bad nabood.

آناهیتا چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:19 ق.ظ http://www.presentofgod.blogfa.com

چند وقت پیش اینو توو وبم گذاشته بودم...مرسی قشنگ بود

هستی چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 01:28 ب.ظ

هر چی می کشیم از همین مردمه!
سپاس

oghabeshargh چهارشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:53 ب.ظ

عالی بود

رضا پنج‌شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:03 ق.ظ http://brange-brang.blogfa.com/

من از بچگیم سر همین جمله دائم با پدر و مادرم بحث میکردم! و الان نیز...!

یک دبیر فهیم یکشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 04:20 ب.ظ http://hassani.blogfa.com

بی نظیر بود... امان از این مردم. امان از حرف این مردم. امان از این چشم و هم چشمی ها......

مر مر پنج‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 02:49 ب.ظ http://varparide.blogfa.com

با سلام داستان های بسیار زیبا و آموزنده ای دارید.با اجازه تون،من از داستان های وب سایت شما توی وبلاگم البته با ذکر منبع ذکر کردم.با تشکر!

آیدا پنج‌شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:17 ب.ظ

عالی بود واقعا همه ما کار هایمان برای مردم است

سینا ۷ شنبه 28 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:31 ق.ظ

واقعا تاثیر گذار بود .
به خودم که فکر میکنم میبینم چقدر کار چرت برای حرف مردم انجام دادم.

sepidpar دوشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 05:34 ب.ظ http://sepidpar89.blogfa.com

سلام سال نو مبارک این پستتون قصه نبود واقعیته واقعیتی که من با تمام عمر وجونی وسلامتم حسش کردم امان از حرف مردم موفق باشید

سلیمانی جمعه 12 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 06:21 ب.ظ http://http://youngideas.blogveb.com/

مطلب خیلی قشنگی بود مرسی

مهتاب چهارشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:46 ق.ظ http://ghacdak.blogfa.com

با اجازتون کپی کردم

مرسی سبز باشید و برقرار

ثریا یکشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:57 ب.ظ

تکان دهنده بود

مهشید جمعه 6 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 08:40 ب.ظ

از دست این مردم که تو قبرم دست از سر ما بر نمیدارن!!!!
ممنون
زیبا بود
با اجازه کپی کردم

هاشم سه‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 12:52 ق.ظ

احسنت،عالی بود.(مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم، لحظه ای نگران من نیستند)این جمله خیلی زیبا بود.
خدایا کمک کن بدون نقاب برای خودمان زندگی کنیم .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد