داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

برادران گلدشتین

دو گدا در یکی از خیابان های شهر رم کنار هم نشسته بودند. یکی از آنها صلیبی در جلو خود گذاشته بود و دیگری ستاره داوود. مردم زیادی که از آنجا رد می شدند به هر دو نگاه می کردند ولی فقط تو کلاه کسی که پشت صلیب نشسته بود پول می . کشیشی که از آن جا رد می شد مدتی ایستاد و دید که مردم فقط به گدایی که پشت صلیب نشسته پول می دهند و هیچ کس به گدای پشت ستاره داوود چیزی نمی دهد. رفت جلو و گفت: ....

«رفیق بیچاره من، متوجه نیستی؟ اینجا یک کشور کاتولیک هست، تازه مرکز مذهب کاتولیک هم هست. پس مردم به تو که ستاره داوود جلو خود گذاشتی پولی نمی دهند، به خصوص که درست نشستی کنار دست گدایی که در جلو خود صلیب گذاشته است. در واقع از روی لجبازی هم که باشد مردم به او پول می دهند نه به تو.» گدای پشت ستاره داوود بعد از شنیدن حرفهای کشیش رو به گدای پشت صلیب کرد و گفت: «هی "موشه" نگاه کن کی اومده به برادران گلدشتین* بازاریابی یاد بده؟»


* گلدشتین یک اسم فامیل معروف یهودی است

نظرات 17 + ارسال نظر
مهیار سه‌شنبه 9 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:06 ق.ظ

امان از دست این مادیات

هستی سه‌شنبه 9 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 02:36 ق.ظ

عجب آدمایی!!

هادی امیرنهاوندی سه‌شنبه 9 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:48 ب.ظ http://www.bonabcomputer.tk

جالب بود
با اجازه تون با ذکر منبع تو سایتم گذاشتمش.

می می چهارشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 02:15 ب.ظ

هه هه هه خیلی بی معنی و جالب بود:-&

سینا جمعه 12 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:12 ق.ظ

من تو مراسم صبحگاه مدرسمون بعضی وقت ها داستان های قشنگ وجالبتون رو میخونم.
ایرادی که نداره؟

[ بدون نام ] شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:54 ق.ظ

سلام من باز هم تشکر میکنم بابایت داتانهای زیبا و اینکه
ایده شون هم خیلی باحال بوده

آناهیتا شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:37 ب.ظ http://www.presentofgod.blogfa.com

جالب بود...این متکدیا دست شیطونو از پشت میبندن حالا اینا که جای خود دارن...!!!!!

سوگند یکشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 07:36 ق.ظ

سلام
دست گلتون درد نکنه من همیشه نوشته های زیباتون میخونم و واسه دیگران تعریف میکنم اما هیچ وقت نظر خودم ننوشتم .اما اینو میگم که نوشته هاتون همیشه عالین و زیباااااااااااااااااااااااااا.
بخدای مهربون سپردمتان
در پناه حق

محمد یکشنبه 14 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:50 ب.ظ

این که تکراری بود؟!!!!!!!!!!!

عاطفه دوشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 04:48 ب.ظ http://www.atefeh15.blogfa.com

جالب بود اگه خواستی به وبلاگ منم سر بزن.

آرش دوشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 07:02 ب.ظ http://mytelemarket.com

تکراری بود
ولی ممنون چون قشنگ بود

مهتاب چهارشنبه 17 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:45 ق.ظ http://ghacdak.blogfa.com

جالب بود مرسی بااجازتون کپی کردم
مرسی سبر باشید و برقرار

حمید دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:01 ب.ظ http://www.godsmile.persianblog.ir

هنوز هیچکس نفهمیده یهودیهای افراطی چه موجوداتی هستند.

مهسا شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:51 ب.ظ

مرسی از داستانهای قشنگتون خیلی خیلی خوشحال شدم که پیداتون کردم

mani جمعه 27 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:53 ب.ظ http://manihastam.blogfa.com

همه داستانک‌های سال90 رو خوندم ولی از این بیشتر از همه خوشم اومد البته داستان پل هم قابل تامل بود ولی بااینکه اینو قبلن شنیده بودم باز برام جالبتر از بقیه بود

مهران یکشنبه 11 تیر‌ماه سال 1391 ساعت 12:14 ب.ظ

ای ول خیلی عالی بود حال کردم.
منم یه بار یه کاری شبیه این انجام دادم.

پویا پنج‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 01:11 ق.ظ http://ba-maze.ir/

سلام چند تا از داستاناتو خوندم عالی بودن مرسی تبادل بنر یا لینک یا تبلیغات کلا انجام میدی ؟؟ با هزینه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد