داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

قدر همین شاه را باید دانست

با تشکر از فراست

پادشاهی از وزیر خود خشمگین شد به همین دلیل او را به زندان انداخت.مدتی بعد وضع اقتصاد کشور رو به وخامت گذاشت. بنابراین مردم از پادشاه خود ناراضی شدند و پادشاه هرکاری برای جلب رضایت آنها نمود،موفق نمی شد.لذا دستور داد وزیر را از زندان بیاورند.هنگامی که وزیر در محضر او حاضر شد گفت:مدتی است که مردم از من روی گردان شده اند،اگر توانستی رضایت آنها را جلب کنی من نیز از گناه تو می گذرم.وزیر گفت:...

من دستور شما را اجرا خواهم کرد،فقط از شما می خواهم تعدادی سرباز به من بدهید.شاه گفت:نبینم که از راه اعمال خشونت بر مردم وارد شوی.سرباز برای چه می خواهی؟ وزیر گفت:من هرگز هدف سرکوب کردن ندارم.شاه با شنیدن این حرف تعدادی سرباز به وزیرش داد.شب هنگام وزیر به  هر کدام از سربازان لباس مبدل دزدان را پوشاند و به  هر کدام دستور داد که به تمام خانه ها بروند  و  از هر خانه چیزی  بدزدند به طوری که آن چیز نه  زیاد بی ارزش باشد و نه زیاد با ارزش تا به مردم ضرر چندانی وارد نشود  و  هم چنین کاغذی به آنها داد و گفت در هر  مکانی که  دزدی می کنید این کاغذ را قرار دهید.روی کاغذ چنین نوشته شده بود:هدف  ما  تصاحب قصر امپراطوری و حکومت بر مردم است.سربازان نیز مطابق دستور  وزیر عمل کردند.مردم نیز با خواندن آن کاغذ  دور هم جمع شدند.
نفر اول گفت: درست است که  در  زمان حکومت پادشاه وقت با وخامت اقتصادی روبه رو شدیم،اما هرگز پادشاه به دزدی اموال ما اقدام نمی کند..این دزدان اکنون که قدرتی ندارند توانسته اند  اموال ما را بدزدند،وای به روزی که به حاکمیت دست یابند.نفر دوم نیز گفت:درست است،قدر این شاه را باید دانست و از او حمایت نمود تا از شر  این دزدان مصون بمانیم.و همه حرف  های یکدیگر را تایید کردند و  بنابراین تصمیم گرفتند از شاه حمایت کنند.

نظرات 12 + ارسال نظر
مهرداد پنج‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 06:57 ب.ظ

good

تهمورث پنج‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:05 ب.ظ

کشور ما در دوره سابق یک چنین وزیری نیاز داشت.

آرش پنج‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:37 ب.ظ http://www.mytelemarket.com

عالی بود ممنون
واقعا عجب زیرک بوده این وزیره

یلدا پنج‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:31 ب.ظ

خیلی قشنگ بود مرسی

دانشجو شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 02:59 ق.ظ

من دانشجوی تحصیلات تکمیلی در انگلستان هستم. هر وقت که دلم می گیره یا فرصت می کنم چند تا از داستانک هایتان را می خوانم. واقعا اموزنده است. من عقیده دارم انسان نباید هیچ وقت فراموش کند از کجا امده و به کجا می رود

با تشکر

[ بدون نام ] شنبه 20 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:24 ق.ظ

خیلی وقته اموال ما غارت رفته پس...

هستی یکشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:54 ق.ظ

عجب!
سپاس

تاتار یکشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:01 ب.ظ

اموالمان به غارت میرود شتابان اما کاغذ نوشته نمی بینیم چرا؟؟!!!

آناهیتا دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:03 ب.ظ http://www.presentofgod.blogfa.com

جالب بود!!!

قصه سرا پنج‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:39 ب.ظ http://ge3.blogsky.com/

سلام من نادرم
من بلاگ شما رو دیدم، واقعا مطالب خوبی داره

خواستی یه سری هم به بلاگ من بزن خوشحال می شم.

راستی اگه دوست داشتی با هم تبادل لینک کنیم خبرم کن

قصه سرا

تشکر که وقتت به من دادی.[گل]

زهرا یکشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 07:23 ب.ظ

داستانکهای جالب و قشنگی هستن . از اینکه وقتت را برای دیگران صرف میکنی و برای ما مطالب جمع اوری ممیکنی اینم مطالب قشنگ . واقعا خسته نباشید !

هاشم دوشنبه 28 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 02:32 ب.ظ

سلام خیلی جالب بود.زیرکانه وهوشمندانه.در کل میخوام بگم
مردم چقدر در دوران های مختلف بازیچه رهبران ممالک می شن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد