با تشکر از مهرداد عزیز
مدت ها پیش کشاورز فقیری برای پیداکردن غذا یا شکاری به دل جنگل رفت .هنوز مسیر زیادی را طی نکرده بود که صدای فریاد کمکی به گوشش رسید.او صدا را دنبال کرد تا به منبع آن رسید و دید که پسر بچه ای در باتلاقی افتاد و آهسته و آرام به سمت پایین می رود .آن پسربچه به شدت وحشت زده بود و با چشمانش به کشاورز التماس می کرد تا جانش را نجات دهد.کشاورز با هزار بدبختی با به خطر انداختن جان خودش بالاخره موفق شد پسرک را از مرگ حتمی و تدریجی نجات دهد و او را از باتلاق بیرون بکشد....
فردای آن روز وقتی که کشاورز روی روی زمینش مشغول کار بود،کالسکه سلطنتی مجللی در کنار نرده های ورودی زمین کشاورز ایستاد .دو سرباز از آن پیاده شدند و در را برای آقای قد بلندی که لباس های اشرافی بر تن داشت ،بازکردند.زمانی که آن مرد با لباس های گران قیمتی که برتن داشت پایین آمد ،خود را پدر پسری که کشاورز روز گذشته او را از مرگ نجات داده بود،معرفی کرد.اوبه کشاورز گفت که می خواهد این محبتش را جبران کند وحاضر است در عوض کار بزرگی که او انجام داده،هرچه بخواهد به او بدهد .
کشاورز با مناعت طبعی که داشت به مرد ثروتمند گفت که او این کار را برای رضای خدا وبه خاطر انسانیت انجام داده و هیچ چشم داشتی در مقابل آن ندارد.در همین موقع پسرکشاورز از ساختمان وسط زمین بیرون آمد.مرد ثروتمند که متوجه شد کشاورز پسرس هم سن وسال پسر خودش دارد ،به پیرمردگفت که می خواهد یک معامله با او بکند.مردثروتمند گفت حال که تو پسرم را نجات دادی ،من هم پسر تو را مثل پسر خودم می دانم .پس اجازه بده هزینه تحصیل او را در بهترین مدارس ودانشگاهها بپردازم .کشاورز موافقت کرد وپسرش پس از چند سال از دانشگاه علوم پزشکی لندن فارغ التحصیل شد وبه خاطر کشف یکی از بزرگ ترین ومهم ترین داروهای نجات بخش جهان که پنی سیلین بود،به عنوان یک دانشمند مشهور شناخته شد .آن پسر کسی نبود جز الکساندر فلیمینگ .چندسال گذشت .دست بر قضا پسر مرد ثروتمند به بیماری لاعلاجی مبتلا شد و این بار الکساندر،پسر کشاورز که امروز یک دانشمند برجسته بود با داروی جدیدش بار دیگر جان آن پسر را نجات داد .
جالب است بدانید که آن مرد ثروتمند و نجیب زاده کسی نبود جز لردراندلف چرچیل و پسرش هم کسی نبود جز وینستون چرچیل .
اون پسرمیتونست از موقعیتش سواستفاده کنه ولی این کارو نکردو اسمش همیشه تو جهان جاودان موند.
سلام
من یه سوال داشتم.
آیا داستنک هایی که برای شما می فرستیم در نوبت هستند برای گذاشتن در سایت؟
ممنون میشم اگه پاسخ بدید.
سلام
من یه سوال داشتم.
آیا داستنک هایی که برای شما می فرستیم در نوبت هستند برای گذاشتن در سایت؟
ممنون میشم اگه پاسخ بدید.
بله همینطوره
سلام. داستان های قشنگی دارید.ممنون
جالب بود عجب دنیای کوچیکه
جالب بود، مرسی
چرا نظر من تایید نشد؟!
کاش منم از این باباها داشتم
باحال بود
این داستان واقعا راست بود
چون واقعی بود جدا به آدم امید میداد.
ممنون
چرچیل عجب ادمی بوده ها من عاشق شخصیتش هستم!!!
منبع؟
Great
با سلام
بسیار جالب و عالی.خیلی ممنون
این داستان صحت تاریخی ندارد
تو زندگی نامه فلمینگ اومده با بدبختی و کارگری تونسته پزشک بشه
چرچیل از نظر سنی 7 سال از فلمینگ بزرگ تره
به علاوه چرچیل از بازگشت سفرش از تهران مریض میشه که با داروهای غیر پنی سیلینی به دست گروهی از پزشکا درمان میشه که فلمینگ جزعش نبوده