داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

زنجیر عشق

با تشکر از مهرداد

یک روز بعد از ظهر وقتی اسمیت داشت از کار برمی گشت خانه، سر راه زن مسنی را دید که ماشینش خراب شده و ترسان توی برف ایستاده بود .اون زن برای او دست تکان داد تا متوقف شود.

اسمیت پیاده شد و خودشو معرفی کرد و گفت من اومدم کمکتون کنم....

زن گفت صدها ماشین از جلوی من رد شدند ولی کسی نایستاد، این واقعا لطف شماست .
وقتی که او لاستیک رو عوض کرد و درب صندوق عقب رو بست و آماده رفتن شد، زن پرسید:" من چقدر باید بپردازم؟"
و او به زن چنین گفت: " شما هیچ بدهی به من ندارید. من هم در این چنین شرایطی بوده ام.
و روزی یکنفر هم به من کمک کرد¸همونطور که من به شما کمک کردم.
اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی.
نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه!"
****
چند مایل جلوتر زن کافه کوچکی رو دید و رفت تو تا چیزی بخوره و بعد راهشو ادامه بده ولی نتونست
بی توجه از لبخند شیرین زن پیشخدمتی بگذره که می بایست هشت ماهه باردار باشه و از خستگی روی پا بند نبود.
او داستان زندگی پیشخدمت رو نمی دانست و احتمالا هیچ گاه هم نخواهد فهمید.
وقتی که پیشخدمت رفت تا بقیه صد دلار شو بیاره ، زن از در بیرون رفته بود ،
درحالیکه بر روی دستمال سفره یادداشتی رو باقی گذاشته بود.
وقتی پیشخدمت نوشته زن رو می خوند اشک در چشمانش جمع شده بود.
در یادداشت چنین نوشته بود:" شما هیچ بدهی به من ندارید.

من هم در این چنین شرایطی بوده ام. و روزی یکنفر هم به من کمک کرد، همونطور که من به شما کمک کردم.
اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی.
نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه!".
****
همان شب وقتی زن پیشخدمت از سرکار به خونه رفت در حالیکه به اون پول و یادداشت زن فکر می کرد به شوهرش گفت :"دوستت دارم اسمیت همه چیز داره درست میشه...

نظرات 13 + ارسال نظر
هستی شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:16 ق.ظ

چه دلچسب و تاثیرگذار

سپاس!

نرگس شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:19 ق.ظ http://mosaaafer.blogfa.com/

سلام دوست عزیز
خیلی خیلی عالی بود
ممنوووووووووووون
استفاده کردم

علی شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:49 ب.ظ http://honar-iran.vcp.ir

سلام

داستان خوبیه.

اما لطفا به جای داستان های واقعی و خارجی ، از داستانهایی استفاده کن که ایرانیه و ساخته ی ذهن پریشان نویسنده است.

لطفا داستان مارو هم بزار. چند هفته هست منتظرم.

محمد یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 02:41 ق.ظ

سلام من از این نوشته زیبا واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم
اما می تونست زیباتر به قلم بیاد
با تشکر

دریا یکشنبه 22 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 11:16 ب.ظ http://www.pranses2000.blogfa.com

سلام عزیزم مطالبت خیلی جالبن خوشحال میشم به من هم سربزنی

محمود حاجیان دوشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 12:16 ق.ظ http://qa3edak-quran.persianblog.ir/

ممنون از ژست ها و وبلاگت
منم این مطالبو ژخش می کنم که زنجیره آخر به من ختم نشه .
من هم در این چنین شرایطی بوده ام. و روزی یکنفر هم به من کمک کرد و مطالبمو منتشر کرد همونطور که من به شما کمک کردم.
اگر تو واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی.
نگذار زنجیر عشق به تو ختم بشه!".
دوسدار شما محمود حاجیان
سپاس

مریم چهارشنبه 1 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 05:46 ب.ظ

مرسی تحت تاثیر قرار گرفتم

سوال مهم شنبه 4 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:51 ب.ظ

سوال مهم یعنی اسمیت از قصد این کارو میکرد چون کسایی که جلوتر میرن به زنش ترحم کنن و از این راه پولی به جیب بزنه؟برداشت من این بود نظر بدین لطفا
pesartala62@yahoo.com

جبران دوشنبه 6 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:53 ق.ظ

in нулш az dastan haye ekenkar hast ke az ketabe harold kelamp ostad eshgh bardashte shodet, barekat bashid

........ دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 06:12 ب.ظ

کی دوست داره بره توی سایت بچه های 3.6 وبلاگ ...........

آریا چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:57 ق.ظ

شگفت انگیز بود

مجتبی جمعه 3 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:26 ب.ظ

تو نیکی کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز

هاشم شنبه 26 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 07:51 ب.ظ

سلام.عالی بود.خدایا نظر تو برنگردد.خیلی وقت ها میگم خدایا
این داستان ها را می خوانم ،کمک کن ذره ای با این داستان ها زندگی کنم.یه ذره عملکرد داشته باشم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد