داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

یادگیری

با تشکر از مهرداد

روزی پسری نزد شیوانا آمد و به او گفت که یکی از افسران امپراتوری مزاحم او و خانواده اش شده است و هر روز به نحوی آن ها را اذیت می کند. پسر جوان گفت که افسر گارد امپراتور مبارزی بسیار جنگاور است و در سراسر سرزمین امپراتوری کسی سریع تر و پر شتاب تر از او حرکات رزمی را اجرا نمی کند. به همین خاطر هیچ کس جرات مبارزه با او را ندارد. این افسر نامش "برق آسا" است و آنچنان حرکات رزمی را به سرعت اجرا می کند که حتی قوی ترین رزم آوران هم در مقابل سرعت ضربات او کم می آورند. من چگونه می توانم از خودم و حریم خانواده ام در مقابل او دفاع کنم؟!


شیوانا تبسمی کرد و گفت:" او را به مبارزه دعوت کن و در نبردی مردانه او را سرجایش بنشان!"

پسر جوان لبخند تلخی زد و گفت:" چه می گوئید؟! او "برق آسا" است و سریع تر از برق ضربات خود را وارد می سازد. من چگونه می توانم به سرعت به او ضربه بزنم؟!"
...

شیوانا با همان لحن آرام و مطمئن خود گفت:" او را به مبارزه دعوت کن و در نبردی مردانه سر جایش بنشان! برای تمرین ضربه زنی برق آسا هم فردا نزد من آی تا به تو راه سریع تر جنگیدن را بیاموزم!"

فردای آن روز پسر جوان لباس تمرین رزم به تن کرد و مقابل شیوانا ایستاد. شیوانا از جا برخاست به آهستگی دستانش را بالا برد و با چرخش همزمان بدن و دست و سر و کمر و پاهایش ژست مردی را گرفت که قصد دارد به پسر جوان ضربه بزند. اما نکته اینجا بود که شیوانا حرکت ضربه زنی را با سرعتی فوق العاده کم و تقریبا صفر انجام داد. یک ضربه شیوانا به صورت پسر نزدیک یک ساعت طول کشید. پسر جوان ابتدا مات و مبهوت به این بازی آهسته شیوانا خیره شد و سپس با بی تفاوتی در گوشه ای نشست. یک ساعت بعد وقتی نمایش ضربه زنی شیوانا به اتمام رسید. شیوانا از پسر خواست تا با سرعتی بسیار کمتر از او همان ضربه را اجرا کند.

پسر با اعتراض فریاد زد که حریف او سریع ترین مبارز سرزمین امپراتور است. آن وقت شیوانا با این حرکات آهسته و لاک پشت وار می خواهد روش مبارزه با برق آسا را آموزش دهد؟!؟ اما شیوانا با اطمینان به پسر گفت که این تنها راه مبارزه است و او چاره ای جز اطاعت را ندارد."

پسر به ناچار حرکات رزمی را با سرعتی فوق العاده کم اجرا نمود.

یک حرکت چرخیدن که در حالت عادی در کسری از ثانیه قابل انجام بود به دستور شیوانا در دو ساعت انجام شد. روزهای بعد نیز شیوانا حرکات جدید را با همین شکل یعنی اجرای حرکات چند ثانیه ای در چند ساعت آموزش داد. سرانجام روز مبارزه فرا رسید. پسر جوان مقابل افسر امپراتور ایستاد و از او خواست تا دست از سر خانواده اش بردارد. افسر امپراتور خشمگین بدون هیچ توضیحی دست به شمشیر برد و به سوی پسر جوان حمله کرد. اما در مقابل چشمان حیرت زده سربازان و ساکنین دهکده پسر جوان با سرعتی باور نکردنی سر و صورت افسر را زیر ضربات خود گرفت و در یک چشم به هم زدن برق آسا را بر زمین کوبید.

همه حیرت کردند و افسر امپراتور ترسان و شرم زده از دهکده گریخت. پسر جوان نزد شیوانا آمد و از او راز سرعت بالای خود را پرسید. او به شیوانا گفت:" ای استاد بزرگ! من که تمام حرکات را آهسته اجرا کردم چگونه بود که هنگام رزم واقعی این قدر سریع عمل کردم؟"

شیوانا خندید و گفت:" تک تک اجزای وجود تو در تمرینات آهسته تمام جزئیات فرم های مبارزه را ثبت کردند و با فرصت کافی ریزه کاری های تک تک حرکات را برای خود تحلیل کردند. به این ترتیب هنگام رزم واقعی بدن تو فارغ از همه چیز دقیقا می دانست چه حرکتی را به چه شکل درستی باید انجام دهد و به طور خودکار آن حرکت را با حداکثر سرعت اجرا کرد. در واقع سرعت اجرای حرکات تو به خاطر تمرین آهسته آن بود. هرچه تمرین آهسته تر باشد سرعت اجرا در شرایط واقعی بیشتر است. در زندگی هم اگر می خواهی بهترین باشی باید عجله و شتاب را کنار بگذاری و تمام حرکات را ابتدا به صورت آهسته مسلط شوی. فقط با صبر و حوصله و سرعت پایین است که می توان به سریع ترین و پیچیده ترین امور زندگی مسلط شد. راز موفقیت آنها که سریع ترین هستند همین است. تمرین در سرعت پایین. به همین سادگی!"

نظرات 13 + ارسال نظر
Mahya دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:10 ب.ظ

Jedan nemidunestam
AMA mishe bgid
Chtor az en ravesh baraye dars mishe estefade kard!??????

یک مرد دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:35 ب.ظ

داستان زیبایی بود، مرسی

عبداله مصلحی دوشنبه 9 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:05 ب.ظ http://moslehi320.blogfa.com

سلام
جالب و قشنگ بود
ممنونم

farzad سه‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:35 ق.ظ

Nice

سما سه‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:45 ق.ظ http://abdo.blogfa.com

سلام
عالی بود

مهرداد شنبه 14 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:10 ق.ظ

در جواب محیا :
اگه یکم دقت کنی می بینی که همیشه اینطوره
مثلا وقتی شما سره کلاس هستید چیزهای زیادی می شنوی اما فقط مطالبی رو یاد می گیری که بعدا روش تمرکز می کنی اونم وقتی که با سرعت کم و تمانینه یاد اوری می کنی..............!!

سید چهارشنبه 18 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:49 ب.ظ

قبول ندارم
داستان رو میگم نه نتیجه اش رو
توی هیچ جای دنیا این کار رو نمیکنن
مگه هر داستانی راسته

اکرم دوشنبه 23 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 07:47 ب.ظ

من هم قبول ندارم خصوصا برای حرکات ورزشی. اصول صحیح یادگیری یک موضوع سرعت یک موضوع دیگر. قابل تعمیم نیست

یک نفر جمعه 27 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:50 ق.ظ

به نظرمن واقعی.مثلااگه یک نفرتندحرف بزه خوب یادمیگیری یااگه آروم حرف بزنه

لیندا پنج‌شنبه 17 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 02:35 ب.ظ

سلام ممنون خیلی جالب بود مرررررسسسیییی

پژمان برزعلی یکشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:15 ب.ظ

فوق العاده بود فقط می تونم بگم عالی بود سعی میکنم به آرامش لازم برسم ممنون

الناز دوشنبه 20 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:00 ب.ظ

به نظر منم مفهوم این داستان اصلا منطقی نیست مثلا اگر بخوایم خیلی آروم آشپزی کنیم صد در صد زخم معده رو گرفتیم حالا تصورشو بکن آشپز یک آشپز خونه ی مرکزی یا یه رستوان خیلی معتبر باشی ملت دهنشون سروی..........

هاشم سه‌شنبه 15 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 06:14 ب.ظ

سلام.برای من نتیجه اخلاقی داستان:باید آرامش و ذهنی
آرام داشته باشی تا بتونی چیزی را به درستی یاد بگیری یا
جذب کنی.(با افکار شلوغ میشه تمرکز کرد؟)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد