با تشکر از مهرداد عزیز
در یک پارک زنی با یک مرد روی نیمکت نشسته بودند و به کودکانی که در حال بازی بودند نگاه میکردند.
زن رو به مرد کرد و گفت پسری که لباس ورزشی قرمز دارد و از سرسره بالا میرود پسر من است .
مرد در جواب گفت : چه پسر زیبایی و در ادامه گفت او هم پسر من است و به پسری که تاب بازی میکرد اشاره کرد .
مرد نگاهی به ساعتش انداخت و پسرش را صدا زد :...
سامی وقت رفتن است .
سامی که دلش نمیآمد از تاب پایین بیاید با خواهش گفت بابا جان فقط 5 دقیقه . باشه ؟
مرد سرش را تکان داد و قبول کرد . مرد و زن باز به صحبت ادامه دادند . دقایقی گذشت و پدر دوباره فرزندش را صدا زد : سامی دیر میشود برویم . ولی سامی باز خواهش کرد 5 دقیقه این دفعه قول میدهم .
مرد لبخند زد و باز قبول کرد . زن رو به مرد کرد و گفت : شما آدم خونسردی هستید ولی فکر نمیکنید پسرتان با این کارها لوس بشود ؟
مرد جواب داد دو سال پیش یک راننده مست پسر بزرگم را در حال دوچرخهسواری زیر گرفت و کشت .
من هیچگاه برای تام وقت کافی نگذاشته بودم . و همیشه به خاطر این موضوع غصه میخورم . ولی حالا تصمیم گرفتم این اشتباه را در مورد سامی تکرار نکنم . سامی فکر میکند که 5 دقیقه بیشتر برای بازی کردن وقت دارد ولی حقیقت آن است که من 5 دقیقه بیشتر وقت میدهم تا بازی کردن و شادی او را ببینم .
5 دقیقهای که دیگر هرگز نمیتوانم بودن در کنار تام ِ از دست رفتهام را تجربه کنم
Salam, hamin dastani ke gozashtin tekrari bod to hamin site khondamesh. Man kole dastanaye dastanako chand dafè khondam plz up konid midonam sakhte vali kheyli ha chesh be entezare up hastan.
مرسی از داستان های زیباتون.
امیدوارم همیشه حالتون خوب باشه و داستانک هاتون جدید و زیباتر!
با آرزوی موفقیت شما دوست عزیز.
سلام. ممنون به خاطر داستانای قشنگتون
che ghamgin
سلام دوست عزیزی که مسؤول این سایت هستین.
من بعضی از داستان ها تون رو می ذارم توی وبلاگم از بس که قشنگن،اجازه می دین؟
الهییییییییییییییییییییییییییییییییییی ...
افسوس که زود دیر میشه ...
بیا تا قدر یکدیگر بدانیم
سلام. بنده هم، از آقا مهرداد و شما دوست ارجمند حمید آقا
تشکر می کنم حکایت جالبی بود.واقعا چقدر تاسف باره.وقتی
چیزی و داریم قدردان نیستیم و زمانی که از دست می دیم
یادمان می افته که ای وای چه چیز باارزشی رو از دست دادیم.
بعضی جاها می بینم دوستان لاک غلط گیر می شن و ایراد
می گیرن به داستان ها.(مثل داستان تخته سیاه)
با عرض معذرت ،می خوام به اون عزیزان بگم اینها بابت این
نقل می شن که ما یه کم به خودمان بیایم.و گرنه هیچ
جنبه ایی نداره.