داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

قضاوت

مردی چهار پسر داشت. آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی ای فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود:

پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند.

سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند .

... پسر اول گفت: درخت زشتی بود، خمیده و در هم پیچیده.


پسر دوم گفت: نه.. درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن.....


پسر سوم گفت: نه.. درختی بود سرشار از شکوفه های زیبا و عطرآگین.. و باشکوهترین صحنه ای بود که تابه امروز دیده ام.


پسر چهارم گفت: نه!!! درخت بالغی بود پربار از میوه ها.. پر از زندگی و زایش!


مرد لبخندی زد و گفت: همه شما درست گفتید، اما هر یک از شما فقط یک فصل از زندگی درخت را دیده اید! شما نمیتوانید درباره یک درخت یا یک انسان براساس یک فصل قضاوت کنید: همه حاصل انچه هستند و لذت، شوق و عشقی که از زندگیشان برمی آید فقط در انتها نمایان میشود، وقتی همه فصلها آمده و رفته باشند!

اگر در ” زمستان” تسلیم شوید، امید شکوفایی ” بهار” ، زیبایی “تابستان” و باروری “پاییز” را از کف داده اید!


مبادا بگذاری درد و رنج یک فصل زیبایی و شادی تمام فصلهای دیگر را نابود کند!

زندگی را فقط با فصلهای دشوارش نبین ؛

در راههای سخت پایداری کن: لحظه های بهتر بالاخره از راه میرسند!

نظرات 6 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:12 ق.ظ

جالب بود فهمیدم همه آدمها هر روزشون متفاوته

هنگام پنج‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 09:07 ب.ظ http://kolbeyebahari.mihanblog.com

سلام.. وقت بخیر کمتر دیگه داستان به ایمیلم میفرستین قضیه چیه؟؟ داستان ها ته کشیده؟؟؟
گرچه همین هایی هم که میان واقعا جالبن موفق باشین


هنگام....

سلام، روزت بخیر هنگام
باید بگم که یه مقدار خیلی سرم شلوغ ... داستان ها هیچ وقت ته نمی کشه ...به تعداد ادم ها دنیا ضربدر ساعت های زندگی داستان وجود دارده

به زودی یه مقدار فعال تر خواهم شد ایشالله
من رو ببخشید

هستی جمعه 11 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:12 ب.ظ

بله به راستی

سپاس

آرش شنبه 17 دی‌ماه سال 1390 ساعت 06:34 ب.ظ http://4r4sh.blogfa.com

سلام.داستان خیلی قشنگی بود.
آدم باید به آینده فکر کنه.

شهریار سه‌شنبه 20 دی‌ماه سال 1390 ساعت 11:29 ق.ظ

سلام وبت مطالب خوبی داشت حیفم اومد کپی پیست نکنم راضی باش ولی قول میدم منبعشو ذکر کنم.باتشکر.

هاشم دوشنبه 5 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 12:30 ب.ظ

سلام.به نظر من هر انسانی که مرتکب اشتباهی میشه نباید
مورد سرزنش قرار بگیره و نباید در موردش زود قضاوت بشه.
البته فکر نکنم ما بتونیم به اون دانش برسیم.وقتی تو شرایط قرار میگیریم همه چی یادمان میره .طرف و میبندیم به رگبار
اتهامات.(البته عذر میخوام جمع میزنم.من خودمو میگم)
پس هر انسانی باگذشت زمان ومحیط
فشارهای بیرونی زندگی تاثیرات مخربی را تجربه میکنه و
بعضی از فشارهای روحی و روانی باعث بهم ریختن تعادل هر شخص میشه.و کم کم تبدیل به رفتار های ناهنجار اجتماعی
میشه.منظورم این نیست که مجرمان و متخلفان آزاد باشن ولی
میشه گفت اونا بیمارند ،ناتوان در کنترل افکار و رفتار هایشان.
و هیچ کس از این بیماری مستثناء نیست.هر کسی از چیزی
ویا رفتاری یا رنج میکشه ویا دیگران و رنج میده.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد