داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

لالایی

زن و شوهر پیری با هم زندگی می کردند.
پیر مرد همیشه از خروپف همسرش شکایت داشت و پیر زن هرگز زیر بار نمی رفت و گله های شوهرش رو به حساب بهانه گیری های او می گذاشت.
این بگو مگوها همچنان ادامه داشت تا اینکه یک روز ...

پیرمرد برای اینکه ثابت کند زنش در خواب خروپف می کند و آسایش او را مختل می کند ضبط صوتی را آماده کرد و شبی همه سر و صدای خرناس های گوشخراش همسرش را ضبط کرد.
پیر مرد صبح از خواب بیدار شد و شادمان از اینکه سند معتبری برای ثابت کردن خروپف های شبانه او دارد به سراغ همسر پیرش رفت و او را صدا زد، غافل از اینکه زن بیچاره به خواب ابدی فرو رفته بود!
از آن شب به بعد خروپف های ضبط شده پیرزن، لالایی آرام بخش شبهای تنهایی او بود !

نظرات 31 + ارسال نظر
ghazale سه‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 08:25 ب.ظ

delam gereft alan gerye mikonam.delam vase khoro pofe madar jonam tang shod

ویدا پنج‌شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 12:54 ب.ظ

آخی

سمانه شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 05:58 ب.ظ http://www.hayate-dobare.blogfa.com

غمگین بود اما زیبا بود

بسیم دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 01:08 ق.ظ http://basim.persiabnlog.ir

خیلی غم انگیز بود

.... چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:12 ب.ظ

زیبا

حمیدرضا یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:48 ق.ظ http://hamidreza-021.blogfa.com

سلام
خیلی آمزنده است داستانت
مرسی
فعلن

سوگند یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:14 ب.ظ

آخییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

فاطمه دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:24 ب.ظ

همیشه بودن بهتر از نبودن

مهری دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 05:39 ب.ظ

کاش منم جای اون پیر مرد بودم و حداقل میتونستم صدای وحشتناک خروپف کسی رو که دوستش دارم رو داشته باشم

سحر چهارشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:22 ب.ظ

چقدر غمناک..دلم گرفت

علی جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:08 ق.ظ

خیلی غمگین بود داستان طوری بود که اول فکر میکنی مثل بقیه داستان ها خنده داره ولی وقتی میگه خواب ابدی سر جات خشک میشی:d

حامی پنج‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:42 ق.ظ

این داستان عالی بود و اگر ما هم به این ایمان داشتیم که شاید یه روز صبح که از خواب بلند میشیم عشقمون دیکه این دنیا نیست بدون دعوا و گله از کارهای او از بودن در کنارش لذت میبریم

Hossein یکشنبه 19 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:45 ب.ظ

Kassi midune newisandeye in dastan kiye? Merci

گلشید چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:08 ب.ظ

آخیییییییی چی بگم خیلی قشنگ ود اما درعین حال غم انگیز

وب زیبایی دارین دوست عزیز

nargess جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:03 ب.ظ

merc.dooooooooooos esh dashtaaaaaaaaaam

هادی چهارشنبه 29 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:46 ق.ظ http://www.rasmedell.blogfa.com

سلام .داستانهای خوبی توی سایتتون گذاشتید.بااجازتون چندتا از اونا رو توی وبلاگم گذاشتم ، البته با ذکر منبع.
اگه راضی نیستین ، حذفشون می کنم.لطفا خبر بدین

[ بدون نام ] یکشنبه 2 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 02:39 ب.ظ

اخیی عزیزم چقد عشقولی بو ددوست داشتم

الهام یکشنبه 2 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 03:08 ب.ظ

اخییُ عزیزمُِ چقد عشقولی بو ددوست داشتم

حمید شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:06 ب.ظ

خیلی زیبا بود،من که لذت بردم...باتشکر از شما!!!

baran شنبه 29 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 10:14 ب.ظ http://baran-0812.blogfa.com

سلام دوست عزیز. داستان های خیلی قشنگی توی وبت گذاشتی. خیلی خوشم اومد. من تورو لینک کردم. اگر افتخار میدی منو با اسم صدای پای آب لینک کن. مرسی.

طناز سه‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 03:51 ب.ظ

واین بود آخر عشق .......

حدیثه پنج‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:01 ب.ظ

خیلیییییییییییییییی عالیییییییییییییی بود.مرسی

فاطمه قاسمی سه‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 05:10 ب.ظ http://BANAFSH22.MIHANBLOG.COM

باسلام خدمت آقا حمید من از مطلب شما کپی کردم با اجازه لطفا به وبلاگ منم سری بزنید خوشحال میشم نظر فراموش نشود!

یگانه سعادتی فرد پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:42 ق.ظ http://yeganesaadatifard.blogfa.com/

سلام
یا دو... جدید بروزم .با افتخار برای خوانش ونقد دعوتید.

Aref جمعه 24 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 03:01 ب.ظ

....

علی اصغر قره خانی جمعه 1 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:29 ق.ظ http://aliasghargharakhani.blogfa.com/

با ذکر منبع در وبلاگم به اشتراک میگذارم این داستان زیبا رو....
با اجازه دوست عزیز

مهدیه دوشنبه 4 دی‌ماه سال 1391 ساعت 02:52 ب.ظ

اشکم در اومد

بهار سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 07:25 ق.ظ

عزییییییییییییییییییییییییییییییییزمم
.
.
.
الان هیچ چی نمیتونم بگم

miss bangi سه‌شنبه 12 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 10:11 ق.ظ

سلام داستان قشنگی بود. بهتون تبریک میگم نویسنده خوبی هستین و خواهید شد.

ب امید اون روزی ک داستان های قشنگتری از شما دریافت کنیم.

روز خوش

سمانه دوشنبه 1 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 09:43 ق.ظ

اعصابم ریخت بهم
کاش بفهمیم ...

شکوه سه‌شنبه 24 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 01:02 ب.ظ http://hanyesoul.blogfa.com

خیلی پر معنی بود.
ممنون از داستانک خوبتان.
کاش میشد فهمید که چه زمانی آدمایی که دوسشون داریم کی مارا ترک میکنن.
برای همینه که باید همیشه به کسایی که دوسشون داریم محبت کنیم تا یک دفعه پیشمان نشویم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد