داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

عدالت و لطف خدا

زنى به حضور حضرت داوود (ع) آمد و گفت: اى پیامبر خدا پروردگار تو ظالم است یا عادل؟

داوود (ع) فرمود: خداوند عادلى است که هرگز ظلم نمى کند.

سپس فرمود: مگر چه حادثه اى براى تو رخ داده است که این سؤال را مى کنى؟

زن گفت: من بیوه زن هستم و سه دختر دارم، با دستم ریسندگى مى کنم، دیروز شال بافته خود را در میان پارچه اى گذاشته بودم و به طرف بازار مى بردم تا بفروشم و با پول آن غذاى کودکانم را تهیه سازم ، ناگهان پرنده اى آمد و آن پارچه را از دستم ربود و برد و تهیدست و محزون ماندم و چیزى ندارم که معاش کودکانم را تأمین نمایم .


هنوز سخن زن تمام نشده بود که ...

در خانه داوود (ع) را زدند ، حضرت اجازه وارد شدن به خانه را داد ، ناگهان ده نفر تاجر به حضور داوود (ع) آمدند و هر کدام صد دینار (جمعاً هزار دینار) نزد آن حضرت گذاردند و عرض کردند: این پولها را به مستحقش بدهید. حضرت داوود (ع) از آن ها پرسید : علت این که شما دسته جمعى این مبلغ را به اینجا آورده اید چیست ؟ عرض کردند: ما سوار کشتى بودیم ، طوفانى برخاست ، کشتى آسیب دید و نزدیک بود غرق گردد و همه ما به هلاکت برسیم ، ناگهان پرنده اى دیدیم ، پارچه سرخ بسته اى به سوى ما انداخت ، آن را گشودیم ، در آن شال بافته دیدیم ، به وسیله آن مورد آسیب دیده کشتى را محکم بستیم و کشتى بى خطر گردید و سپس طوفان آرام شد و به ساحل رسیدیم و ما هنگام خطر نذر کردیم که اگر نجات یابیم هر کدام صد دینار، بپردازیم و اکنون این مبلغ را که هزار دینار از ده نفر ماست به حضورت آورده ایم تا هر که را بخواهى ، به او صدقه بدهى.

حضرت داوود (ع) به زن متوجه شد و به او فرمود : پروردگار تو در دریا براى تو هدیه مى فرستد، ولى تو او را ظالم مى خوانى ؟ سپس ‍ هزار دینار را به آن زن داد و فرمود : این پول را در تأمین معاش کودکانت مصرف کن ، خداوند به حال و روزگار تو ، آگاهتر از دیگران است.

نظرات 39 + ارسال نظر
sama شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 06:02 ب.ظ

khoda bozorge. ma bandehash kheyli kuchikim

مریم جمعه 20 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:57 ب.ظ http://eshghojanam.blogfa.com/

سلام
روزی روزگاری اهالی یه دهکده تصمیم گرفتند تا برای نزول باران دعا کنند, در روز موعود همه مردم برای مراسم دعا در محلی جمع شدند و تنها یک پسر بچه با خودش چتر آورده بود و این یعنی ایمان.
واقعا وبلاگ پر معنایی داشتید من که تمام داستانها رو یک به یک خوندم
خوش حال شدم
بای

یاشا یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:39 ق.ظ

بسیارعالی وآموزنده بوددستت درد نکند

محبوبه دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:07 ق.ظ http://mahbube30

سلام وخسته نباشید خیلی زیبا بود من همیشه به عادل بودن خدا ایمان دارم

رها سه‌شنبه 24 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:03 ب.ظ

خیلی زیبا و تاثیرگذار بود ُ ممنوووونم.

فث چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 05:30 ب.ظ

خاس گوجی

mir چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 07:54 ب.ظ http://irandokht313.blogfa.com

vaghean khoda bozorge....ziba bood

[ بدون نام ] جمعه 27 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:04 ب.ظ

من که میگم همش داستانه نباشه هم مال اون قدیمان .

سمانه سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:47 ق.ظ http://www.irproje.com

سلام داستان زیبایی بود واقعا لذت بردم.

[ بدون نام ] دوشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 06:07 ب.ظ

من از این داستانک خوشم امد واز نویسنده ی ان بسیار تشکر می کنم

[ بدون نام ] جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:04 ب.ظ

زیبا بود اما حیف که از نوشتن تا واقعیت فاصله هاست !

فاطر جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 03:00 ب.ظ

متشکر ، بسیار زیبا بود .

حمیدرضا جمعه 18 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 06:15 ب.ظ http://mybestwblog.blogsky.com/

عالی بود ممنون

محسن چهارشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:21 ق.ظ

سپااااس ...

فاطمه دوشنبه 12 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 06:57 ب.ظ http://zabannovin.rzb.ir

کاش عظمتش رو میفهمیدیم.کاش...

زهره شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 10:56 ق.ظ http://mehrabana.blogfa.com

سلام خدمت دوست گرامی
من نوشته های شما را بسیار دوست داشتم و به همین دلیل برای اینکه دیگران هم استفاده کنند انها را در صفحه ی فیس بوک قرار دادم . البته دوست دارم این کار با اجازه شما باشد . اگر شما راضی به این امر نیستید لطفاً بگویید . آن دو موردی را هم که گذلشتم ببخشید . درضمن شما هیچ منبعی را برای نوشته ها معرفی نکرده بودید که من در انتهای مطب متذکر شوم . منتظر جواب هستم

سپیده سه‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 08:54 ب.ظ

خیلی زیبا.اشکم درومد.مرسی

ادیب سه‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 05:14 ب.ظ

مطلب بسیار زیبایی بود اما منبعش رو ننوشتین

جناب سروان چهارشنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 07:30 ب.ظ http://shahedankhodaye.blogfa.com

عالی بود
خوشحال میشم به منم سر بزنی .

mote جمعه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:56 ب.ظ

سلام داستان خوبی بود ممنون

شهرزاد یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:58 ب.ظ

سلام داستان های قشنگی بود اما بعضی وقتا حکمت خیلی چیزا برام مبهم میمونه

رها صبوری چهارشنبه 26 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:37 ب.ظ

عالی بود خیلی

پایان خوب انتظار پنج‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 03:05 ق.ظ http://chashmanemontazer.blogfa.com

قشنگ بود!

bahar پنج‌شنبه 27 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 07:01 ب.ظ http://www.shakib99.blogfa.com

واقعا خدا عادل است....

نرگس شنبه 29 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 12:50 ب.ظ http://www.mystorys.blogfa.com

سلام.. داستان خیلی خوبی بود. با اجازه این مطلبو داخل وبلاگم میذارم اگه مشکلی هست بگید..

محمد یکشنبه 20 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 07:19 ب.ظ

عالی بودددددددددددددددددددددددددد

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 03:41 ب.ظ

خیلی جالب بوداشکم
دراومد

رومینا جمعه 29 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:01 ب.ظ

خیلی جالب بود خیلی هم مهفوم دار

جوجو یکشنبه 17 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:17 ق.ظ

دمت گرم

ابراهیم دوشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 02:56 ب.ظ

عاااااااااااااااااااااااایییییییییی

شکوه سه‌شنبه 24 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 12:59 ب.ظ http://hanyesoul.blogfa.com

عالی بود.
مرسی.

Milad شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 04:43 ق.ظ

آخه چه کسى با شال یه کشتى رو میبنده؟؟

علی سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 04:31 ب.ظ

سلام.اگر اشتباه نکنم داستان حضرت داوود نبودن و یکی از امامان بودند.

[ بدون نام ] چهارشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1395 ساعت 03:01 ب.ظ

سلام گرچه بسیاز زیبا و آموزنده بود ولی نقل روایات و داستان های انبیاء بدون منبع شایسته نیست لطفا در چنین داستان هایی حتما منبع داستان را بنویسید. بازهم تشکر

قیصر سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1398 ساعت 02:28 ب.ظ

اینها داستان هستند که ساخته بعضی . توی این دنیای امروز چرا چنین چیزی هائی نیست؟ امروز حرفی گفته بشه تا فردا هزار روایت ازش پیدا میشه . این معجزات چرا در زمانهائی غیر ازاین روزگار اتفاق می افتد

زهرا شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1398 ساعت 03:02 ب.ظ

بد بود چیز دیگه ای نداشتین

Adrien Armani جمعه 23 آبان‌ماه سال 1399 ساعت 09:18 ب.ظ

Merhaba sıkılmayın hikaye çok ilginçti hikayeyi yazan kişiye teşekkür ederim

nima چهارشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1399 ساعت 02:04 ب.ظ

عالی بود

ریحانه یکشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1400 ساعت 12:11 ق.ظ

چیز دیگه ای ندارین:::::

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد