مسکینی نزد بخیلی رفت و از او حاجتی خواست. بخیل گفت: اول تو حاجت مرا روا کن تا من هم حاجت تو را برآورم. مسکین گفت: حاجت تو چیست؟ گفت: حاجتم این است که از من حاجتی نخواهی.
داستانک بامزه ای بود.
سلام. جالب بود. تشکر.
سلام سایتتون خیلی عالیه براتون آرزوی موفقیت دارم ما شما رو لینک کردیم اگه دلتون می خواد به ما هم یه سر بزنید... و البته ما رو لینک کنید...ممنون
جالب نبود
داستان هایتان جالبند موفق باشید.
داستانتون زیاد جالب نیست
الان این بخیله فک کرده خیلی زرنگه مثلا ؟ راسی یه سری هم به بلاگ ما بزنید . dark-prince.rozblog
خیلی قشنگ بود. کاشک ماهم شجاعت اینو داشتیم که تو واقعیت اینو به گداها بگیم.
داستانک بامزه ای بود.
سلام.
جالب بود.
تشکر.
سلام
سایتتون خیلی عالیه براتون آرزوی موفقیت دارم
ما شما رو لینک کردیم
اگه دلتون می خواد به ما هم یه سر بزنید... و البته ما رو لینک کنید...ممنون
جالب نبود
داستان هایتان جالبند موفق باشید.
داستانتون زیاد جالب نیست
الان این بخیله فک کرده خیلی زرنگه مثلا ؟
راسی یه سری هم به بلاگ ما بزنید .
dark-prince.rozblog
خیلی قشنگ بود.
کاشک ماهم شجاعت اینو داشتیم که تو واقعیت اینو به گداها بگیم.