داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

قدرت حافظه

خردمند پیری در دشتی پوشیده از برف قدم می زد که به زن گریانی رسید.
پرسید: چرا می گریی؟
- چون به زندگی ام می اندیشم, به جوانی ام, به زیبایی ای که در آینه می دیدم, و به مردی که دوستش داشتم. خداوند بی رحم است که قدرت حافظه را به انسان بخشیده است. می دانست که

من بهار عمرم را به یاد می آورم و می گریم. خردمند در میان دشت برف آگین ایستاد, به نقطه ای خیره شد و به فکر فرو رفت.

زن از گریستن دست کشید و پرسید: در آن جا چه می بینید؟
خردمند پاسخ داد: دشتی از گل سرخ. خداوند, آن گاه که قدرت حافظه را به من می بخشید, بسیار سخاوتمند بود. می دانست در زمستان, همواره می توانم بهار را یه یاد آورم و لبخند بزنم.

نظرات 3 + ارسال نظر
ح.شکوهی یکشنبه 15 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 08:15 ب.ظ http://doostaneh4stpc.blogfa.com

مطلب جالب و قابل تفکریست

ir_abc65 چهارشنبه 18 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:20 ب.ظ

salam
ba tashakor az shoma
chera chand roze az dastanak jadid khabari nist؟

حسین جمعه 18 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 12:08 ب.ظ http://mouth-organ.blogfa.com

ممنون از سایت فوق العادتون.من عاشق داستانم و علاقه مند به شکسپیر و صادق هدایت و ....
داستان های زیادی بلدم.میشه منم داستانک بنویسم این جا چاپ شه ؟
حرف نداره سایتت ممنوووون !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد