بر بالای تپهای در شهر وینسبرگ آلمان، قلعه ای قدیمیو بلند وجود دارد که مشرف بر شهر است. اهالی وینسبرگ افسانه ای جالب در مورد این قلعه دارند که بازگویی آن مایه مباهات و افتخارشان است
افسانه حاکی از آن است که در قرن 15، لشکر دشمن این شهر را تصرف و قلعه را محاصره میکند. اهالی شهر از زن و مرد گرفته تا پیر و جوان، برای رهایی از چنگال مرگ به داخل قلعه پناه میبرند.
فرمانده دشمن به قلعه پیام میفرستد که...
قبل از حمله ویران کننده خود حاضر است به زنان و کودکان اجازه دهد تا صحیح و سالم از قلعه خارج شده و پی کار خود روند.
پس از کمیمذاکره، فرمانده دشمن به خاطر رعایت آیین جوانمردی و بر اساس قول شرف، موافقت میکند که هر یک از زنان در بند، گرانبها ترین دارایی خود را نیز از قلعه خارج کند به شرطی که به تنهایی قادر به حمل آن باشد.
نا گفته پیداست که قیافه حیرت زده و سرشار از شگفتی فرمانده دشمن به هنگامیکه هر یک از زنان شوهر خود را کول گرفته و از قلعه خارج میشدند بسیار تماشایی بود.
سلام
چند مورد از داستان ها را خواندم. بسیار مفید بودند دست شما درد نکند.
خانما همیشه فداکارن.
بسیار عالی بود
مطمئنم اگه در مورد مردا بود می ذاشتین: فداکاری مردا
حالا که در مورد زناست: افسانه شد؟
ممنون از مطالبتون..
از این یکی خیلی خوشم اومد:)
یعنی هیچ کدوم از این زنا بچه نداشتن؟!!!!!!!
سلام حمید اقا ...
سایت خیلی خیلی عالی دارید ... فوق العاده هست ... من با اجازه شما لینکتون کردم ... میخوام نویسنده داستان بشم ... میگن اول باید حسابی بخونم ... منم از کدوم داستان خوشم بیاد کپی میکنم ... البته با درج منبع ... یکی یکی داستان وبلاگتان رو خواهم خوند ...
پاینده مانید
با تشکر
ستون خونه پدر است مادر سقف هیچ سقفی بر بالای بچه ای بدون ستون نمیماند. انتخاب هوشمندانه. در لحظه زندگی کردن پیام این داستانک زیباست
سر بچه بحث نکنید فرمانده اجازه بچه ها رو جدا گونه داده بود
زیبا بود
این هم از ذات خلقت زنان توسط خدای مهربان
یه بارم که حقیقتومینویسیداسمشومیذاریدافسانه؟
بابا دمش گرم
به ما که رسید وا رسید؟چون زنن افسانه؟
اشتباه فرض نکنید! این کارا برا مردا عادیه چون زن ها تا حالا از این کارا نکردن اسمش افسانه س!!!