داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

رعیت و عتیقه فروش

عتیقه فروشی در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید کاسه ای نفیس و قدیمی دارد که در گوشه ای افتاده و گربه در آن آب میخورد. دید اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت مطلب میشود و قیمت گرانی بر آن می نهد. لذا گفت: عموجان چه گربه قشنگی داری آیا حاضری آن را به من بفروشی؟ رعیت گفت:...

چند می خری؟ گفت: یک درهم. رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه فروش داد و گفت: خیرش را ببینی. عتیقه فروش پیش از خروج از خانه با خونسردی گفت: عموجان این گربه ممکن است در راه تشنه اش شود بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشی. رعیت گفت: قربان من به این وسیله تا به حال پنج گربه فروخته ام. کاسه فروشی نیست.

نظرات 5 + ارسال نظر
احمد پنج‌شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:10 ق.ظ

تفکر کلیشه ای اسم بهتری نیست براش؟

وحید یکشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 05:21 ب.ظ

یک داستان زیبای دیگر!

منصور پنج‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 09:34 ب.ظ

سلام
خدا اجرت بده خیلی خیلی عالیه.........تا به حال از کسی خواهش بیخود نکردم ولی از شما خواهش میکنم همیشه این داستانها رو بذارید.........من همیشه میام شاید نظر ندم ولی مطالب رو میخونم...متشکرم

کوروش ه یکشنبه 11 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 01:29 ب.ظ

همیشه تو مشکلات زندگی فکر میکنم من اولین کسی هستم
چینین مشکلی و چنین برهه ای از زندگی را پشت سر میگذارم.
(و هیچ کس اندازه من سختی نکشیده و هیچ کس نمی تونه
درکم کنه) در صورتی که خیلی ها چنین مراحلی را
خیلی وقت ها پیش پشت سر گذاشتن.منتها به طرق مختلف.
(حالا اون عتیقه فروش هم مثل من فکر میکرده ، تا
حالا کسی به ارزش واقعیه اون شیء پی نبرده)

کوروش ه یکشنبه 11 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 01:34 ب.ظ

نظر آقا منصور جالب بود،توجه کردی؟
(تا به حال از کسی خواهش بیخود نکردم ولی از شما خواهش میکنم)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد