داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

دولتمردان باید عاری از خطا و اشتباه باشند

با تشکر از آقای حبیب شکوهی

در نظام مردمسالاری سوئد همه افرادی که در پست های دولتی به کار گمارده می شوند باید از هر گونه خطایی، چه در گذشته و چه در زمانی که مشغول خدمت هستند، پاک باشند.

 
در انتخابات پارلمانی سوئد در سال 2006 ائتلافی از احزاب دست راستی با به دست آوردن 178 کرسی نمایندگی، اکثریت کرسی های مجلس را نصیب خود کرد و دولت تشکیل داد.
 چندی بعد نخست وزیر به تدریج وزرای کابینه اش را معرفی کردو خانم «ماریا بورلیوس» به عنوان وزیر بازرگانی معرفی شد. روز بعد دختری به یکی از روزنامه ها اطلاع داد این خانم چند سال پیش او را به مدت یک ماه  برای نگهداری از بچه اش استخدام کرده بود بدون اینکه موضوع...

ادامه مطلب ...

مرخصی از همسر

با تشکر از آقای حبیب شکوهی

می گویند در دوران قبل که پاسگاه های ژاندارمری در مناطق مرزی و روستایی و دور از شهرها وجود داشته و اکثرا ماموران مستقر در آنها از نقاط دیگر برای خدمت منتقل می شدند باید مدت زیادی را دور از اقوام و بستگان سپری می کردند کما
اینکه سفر و رفت وآمد به سهولت فعلی نبوده شاید بعضی مواقع حتی در طول سال هم امکانی برای مسافرت ماموران به شهر موطن خود پیش نمی آمد و به همین خاطر معدود خانه سازمانی در اختیار فرمانده پاسگاه و برخی ماموران دیگر قرار می گرفت.همسر یکی از فرماندهان پاسگاه که به تازگی هم ازدواج کرده و چندین ماه از زندگیشان ....

ادامه مطلب ...

زشت ترین و زیباترین زن دنیا

مردی تعریف می کرد که با دو دوستش به جنگل های آمازون رفته بود و در آنجا گرفتار قبیله زنان وحشی شدند و آنها دو دوستش را کشتند.
وقتی از او پرسیدند چرا تو زنده ماندی، گفت: زن های وحشی آمازون از هر یک از ما خواستند بعنوان آخرین خواسته و وصیت چیزی را از آنها بخواهیم تا برای هریک از ما انجام بدهند.

هریک از دوستانم تقاضاهای خود را گفتند و آنان خواسته های دو دوستم را انجام دادند وسپس آنها را کشتند.

وقتی نوبت به من رسید بسیار وحشت زده و ترسیده بودم....

ادامه مطلب ...

گوهر و گردو

می گویند کشاورزی افریقایی در مزرعه اش زندگی خوب و خوشی را با همسر و فرزندانش داشت. یک روز شنید که در بخشی از افریقا معادن الماسی کشف شده اند و مردمی که به آنجا رفته اند ، با کشف الماس به ثروتی افسانه ای دست یافته اند .

او که از شنیدن این خبر هیجان زده شده بود ، تصمیم گرفت برای کشف معدنی الماس به آنجا برود. بنابر این زن و فرزندانش را به دوستی سپرد و مزرعه اش را فروخت و عازم سفر شد .

او به مدت ده سال افریقا را زیر پا می گذارد و عاقبت...

ادامه مطلب ...

خانم ها باهوش ترین ....

خانمی در زمین گلف مشغول بازی بود. ضربه ای به توپ زد که باعث پرتاب توپ به درون بیشه زار کنار زمین شد. خانم برای پیدا کردن توپ به بیشه زار رفت که ناگهان با صحنه ای روبرو شد.

قورباغه ای در تله ای گرفتار بود. قورباغه حرف می زد! رو به خانم گفت؛ اگر مرا از بند آزاد کنی، سه آرزویت را برآورده می کنم.

خانم ذوق زده شد و سریع قورباغه را آزاد کرد. قورباغه به او گفت؛ نذاشتی شرایط برآورده کردن آرزوها را بگویم. هر آرزویی که برایت برآورده کردم، ۱۰ برابر آنرا برای همسرت برآورده می کنم!

خانم کمی تامل کرد و گفت؛ ....

ادامه مطلب ...

ابلیس

مردی کنار بیراهه ای ایستاده بود.
ابلیس را دید که با انواع طنابها به دوش درگذر است.
کنجکاو شد و پرسید: ای ابلیس ، این طنابها برای چیست؟
جواب داد: برای اسارت آدمیزاد.
طنابهای نازک برای افراد ضعیف النفس و سست ایمان ،
طناب های کلفت هم برای آنانی که دیر وسوسه می شوند.
سپس از کیسه ای طناب های پاره شده را بیرون ریخت و گفت:

ادامه مطلب ...

رسم عشق

جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد...  نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالد بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند...مرد جوان عصازنان به عیادت نامزدش می رفت و از درد چشم مینالید.موعد عروسی فرا رسید زن نگران صورت خود ....

ادامه مطلب ...

و اینک زن ....

از هنگامی که خداوند مشغول خلق کردن زن بود، شش روز می گذشت
فرشته ای ظاهر شد و عرض کرد : چرا این همه وقت صرف این یکی می فرمایید ؟
خداوند پاسخ داد : دستور کار او را دیده ای ؟
او باید کاملا" قابل شستشو باشد، اما پلاستیکی نباشد
باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند
باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند
باید دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود
بوسه ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند
و شش جفت دست داشته باشد
فرشته از شنیدن این همه مبهوت شد
گفت : شش جفت دست ؟ امکان ندارد ؟....

ادامه مطلب ...

هیچ کس را دست کم نگیرید...

خواننده عزیز رضا کامنت گذاشتن و گفتن که این داستان توسط وب سایت دانشگاه استنفورد تکذیب شده است، اینجا می تونید ببینید

خانمی با لباس کتان راه راه وشوهرش با کت وشلوار نخ نما شده خانه دوز در شهر بوستن از قطارپایین آمدند و بدون هیچ قرار قبلی راهی دفتر رییس دانشگاه هاروارد شدند. منشی فورا متوجه شد این زوج روستایی هیچ کاری در هاروارد ندارند و احتمالا شایسته حضور در کمبریج هم نیستند


مرد به آرامی گفت: « مایل هستیم رییس راببینیم .» منشی با بی حوصلگی گفت:« ایشان تمام روز گرفتارند.» خانم جواب داد : « ما منتظر خواهیم شد. »
منشی ساعت ها آنها را نادیده گرفت و به این امید بود که بالاخره دلسرد شوند و پی کارشان بروند.

اما این طور نشد. منشی خسته شد و سرانجام تصمیم گرفت مزاحم رییس شود ، هرچند که این کار نامطبوعی بود که همواره از آن اکراه داشت. وی به رییس گفت:« شاید اگرچند دقیقه ای آنان را ببینید، بروند.»

رییس با اوقات تلخی آهی کشید و سرتکان داد. معلوم بود شخصی با اهمیت او وقت بودن با آنها را نداشت. به علاوه از اینکه لباسی کتان و راه راه وکت وشلواری خانه دوز دفترش را به هم بریزد،خوشش نمی آمد. رییس با قیافه ای عبوس و با وقار سلانه سلانه به سوی آن دو رفت.

خانم به او گفت: ...

ادامه مطلب ...

پهلوان رضو

داستانکی زیبا از آقای وحید حاج سعیدی

پهلوان رَضو
دلشوره عجیبی داشت. کمی هم تار می دید ولی مجبور بود. نگاهی به جمعیت
انداخت. گوی را که بلند کرد ، سنگین تر از همیشه به نظر رسید . وقتی آن
را به هوا پرتاب کرد تا با شانه اش آن را پرتاب کند ، دو گوی در هوا دید
و جا خالی داد. صدای خنده جمعیت بلند شد.
آبی به سر و رویش زد. مرشد معرکه با صدای بلند گفت : اگر خسته جانی بگو
یا علی ، اگر ناتوانی بگو یا علی . مردم دوباره سکوت کردند. زنجیر دو
متری را دور بازو هایش پیچید. چندین بار با فریاد زورِ نمایشی زد. دویست
تومنش کمه . یه جوون مرد دویست  تومن بذاره تو سینی . صد تومنش خرج زن و
بچه ، صد تومنش خرج کبوتر حرم . آخرین سکه ها و اسکناس ها روی سینی ولو
شدند. دیگر موقع پاره کردن زنجیر بود. پهلوان رَضو با فریادی بلند سعی
کرد زنجیر را پاره کند،  ولی زنجیر پاره نشد.....

ادامه مطلب ...