داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

یک E-mail از طرف خدا...

امروز صبح که از خواب بیدار شدی، نگاهت می کردم؛ و امیدوار بودم که با من حرف بزنی، حتی برای چند کلمه، نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد، از من تشکر کنی. اما متوجه شدم که خیلی مشغولی، مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی.

وقتی داشتی این طرف و آن طرف می دویدی تا حاضر شوی فکر می کردم چند دقیقه ای وقت داری که بایستی و به من بگویی: سلام؛ اما تو خیلی مشغول بودی....

یک بار مجبور شدی منتظر بشوی و برای مدت یک ربع کاری نداشتی جز آنکه روی یک صندلی بنشینی. بعد دیدمت که از جا پریدی. خیال کردم می خواهی با من صحبت کنی؛ اما به طرف تلفن دویدی و در عوض به دوستت تلفن کردی تا از آخرین شایعات باخبر شوی.

تمام روز با صبوری منتظر بودم. با آنهمه کارهای مختلف گمان می کنم که اصلا وقت نداشتی با من حرف بزنی. متوجه شدم قبل از نهار هی دور و برت را نگاه می کنی، شاید چون خجالت می کشیدی که با من حرف بزنی، سرت را به سوی من خم نکردی.

تو به خانه رفتی و به نظر می رسید که هنوز خیلی کارها برای انجام دادن داری. بعد از انجام دادن چند کار، تلویزیون را روشن کردی. نمی دانم تلویزیون را دوست داری یا نه؟ در آن چیزهای زیادی نشان می دهند و تو هر روز مدت زیادی از روزت را جلوی آن می گذرانی؛ در حالی که درباره هیچ چیز فکر نمی کنی و فقط از برنامه هایش لذت می بری...

باز هم صبورانه انتظارت را کشیدم و تو در حالی که تلویزیون را نگاه می کردی، شام خوردی؛ و باز هم با من صحبت نکردی.

موقع خواب...، فکر می کنم خیلی خسته بودی. بعد از آنکه به اعضای خانواده ات شب به خیر گفتی، به رختخواب رفتی و فورا به خواب رفتی. اشکالی ندارد. احتمالا متوجه نشدی که من همیشه در کنارت و برای کمک به تو آماده ام.

من صبورم، بیش از آنچه تو فکرش را می کنی. حتی دلم می خواهد یادت بدهم که تو چطور با دیگران صبور باشی. من آنقدر دوستت دارم که هر روز منتظرت هستم. منتظر یک سر تکان دادن، دعا، فکر، یا گوشه ای از قلبت که متشکر باشد.

خیلی سخت است که یک مکالمه یک طرفه داشته باشی. خوب، من باز هم منتظرت هستم؛ سراسر پر از عشق تو... به امید آنکه شاید امروز کمی هم به من وقت بدهی. آیا وقت داری که این را برای کس دیگری هم بفرستی؟ اگر نه، عیبی ندارد، می فهمم و هنوز هم دوستت دارم.

روز خوبی داشته باشی...
دوست و دوستدارت: خدا

نظرات 7 + ارسال نظر
نوشین شنبه 18 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:02 ب.ظ

حرف ندشت.!!..میتونم داستانو تووبلاگم بذارم؟..ممنونم

خواهش می کنم حتما

رهگذر دوشنبه 20 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:56 ق.ظ

خیلی زیبا و غم افزا بود

مهتا دوشنبه 20 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:16 ق.ظ http://school-mahmoodzadeh.blogfa.com

خوب بود
اما تکراری بود

دوست شنبه 10 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 04:01 ب.ظ

با اجازه ی شما من میخام برای دوستانم بفرستم قشنک بود

دنیا یکشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 03:38 ب.ظ

از خودم بدم اومد واز خداوند شرمنده شدم

دهقانی یکشنبه 10 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 03:20 ب.ظ

ممنون از داستانک های قشنگتون در تلگرام گروه مذهبی دارم با احازتون در ان نشر میدهیم امسدوارم کسی به سوی خدا برگردد و شما هم در ان سهیم باشید

دهقانی یکشنبه 10 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 03:21 ب.ظ

ممنون از داستانک های قشنگتون در تلگرام گروه مذهبی دارم با احازتون در ان نشر میدهیم امسدوارم کسی به سوی خدا برگردد و شما هم در ان سهیم باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد