داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

اصرار عجیب پسر کوچولو

  یکی بود یکی نبود. یه روزی روزگاری یه خانواده ی سه نفری بودن. یه پسر کوچولو بود با مادر و پدرش، بعد از یه مدتی خدا یه داداش کوچولوی خوشگل به پسرکوچولوی قصه ی ما میده.

بعد از چند روز که از تولد نوزاد گذشت پسرکوچولو هی به مامان و باباش اصرار می کنه که اونو با نوزاد تنها بذارن....

 اما مامان و باباش می‌ترسیدن که پسرشون حسودی کنه و یه بلایی سر داداش کوچولوش بیاره.

اصرارهای پسرکوچولوی قصه اونقدر زیاد شد که پدر و مادرش تصمیم گرفتن اینکارو بکنن اما در پشت در اتاق مواظبش باشن.

پسر کوچولو که با برادرش تنها شد، خم شد روی سرش و گفت : داداش کوچولو! تو تازه از پیش خدا اومدی … به من می گی خدا چه شکلیه ؟ آخه من کم کم داره یادم می ره!

نظرات 9 + ارسال نظر
بنده خدا یکشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:03 ق.ظ http://lotfekhoda-84.persianblog.ir

سلام مطالبتون خیلی عالی بود موفق باشید.

دیوار خیال من یکشنبه 4 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 03:01 ب.ظ http://mydreamwall.wordpress.com/

دید زیبا و دل پاکشون همیشه باعث میشه حرف های زیبایی بگن که به دل میشینه...ممنون که این داستان رو هم با همه share کردید

مهدی دوشنبه 5 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:08 ب.ظ

سلام.من اولین باره که وبلاگ شما رو میخونم.


داستان خیلی قشنگی بود
چیزی که این روزا همه بهش مبتلا شدیم و خدا رو فراموش کردیم

صدف پنج‌شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 06:55 ب.ظ

داستانتون واقعا قشنگ بود

aras2 دوشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 01:33 ق.ظ

مثل نویسندش حرف نداره...

کامیار چهارشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:04 ب.ظ http://simko1991.blogfa.com

تو کتاب <<دنیای سوفی>> نوشته ی << یوستین گردر>> تو یه قسمت زن و شوهری و با بچه شون که هنو نوزاده رو تصویر می کنه. که تو آشپزخونه دارن صبونه می خورن. مادر خونواده مشغول باز کردن سر شیشه مربا دم ظرفشوییه که یهو پدر خونواده معلق تو هواس. بچه می خنده و باباشو با دست نشون می ده. مامانه با خنده ی بچه اش برمی گرده و شوهرشو می بینه که تو هوا معلقه. جیغ می کشه و شیشه از دستش می افته. این یه تصویر به ما میگه که نباید به دنیا آلوده شیم و مث عام مردم شیم. حالا من که به خدا عقیده ندارم ولی بزرگتر که می شیم کم کم خوبیا رو فراموش می کنیم...

نسرین شنبه 17 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 11:53 ق.ظ

خیلی خوب بود ُمو به تنم سیخ شد.

تاتار شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 05:52 ق.ظ

خدا شکلک نداره قابل توجه عموم بلاخص نویسندش

غریبه جمعه 27 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 07:18 ب.ظ

قابل توجه تاتار
این قدر ظاهر نگر نباش منظور از شکل خدا چیز دیگه اییه
مفهوم کنایه ای داره
البته اگه بفهمی کنایه چیه!!!!!!!!!!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد