داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

امید

تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره دورافتاده برده شد، او با بیقراری به درگاه خداوند دعا می‌کرد تا او را نجات بخشد، او ساعتها به اقیانوس چشم می‌دوخت، تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمی‌آمد.
سرآخر ناامید شد و تصمیم گرفت که کلبه ای کوچک خارج از ساحل بسازد ....

تا از خود و وسایل اندکش را بهتر محافظت نماید، روزی پس از آنکه از جستجوی غذا بازگشت، خانه کوچکش را در آتش یافت، دود به آسمان رفته بود، بدترین چیز ممکن رخ داده بود، او عصبانی و اندوهگین فریاد زد: «خدایا چگونه توانستی با من چنین کنی؟»


صبح روز بعد او با صدای یک کشتی که به جزیره نزدیک می‌شد از خواب برخاست، آن می‌آمد تا او را نجات دهد.


مرد از نجات دهندگانش پرسید: «چطور متوجه شدید که من اینجا هستم؟»
آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، دیدیم!»

نظرات 7 + ارسال نظر
هستی پنج‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:37 ق.ظ

مسلماْ تموم کارای خدا حکمت داره!ما برای فهمیدن حکمتاش زیادی کوچیکیم و زود خسته میشیم!
ممنون

علیلو پنج‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 04:13 ب.ظ

سلام خوبین؟
جالب بود .
مرسی از داستانک های زیباتون.
موفق باشید

جوجه تیغی پنج‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:14 ب.ظ

عدو شود سبب خیر اگر خدا بخواهد!

[ بدون نام ] جمعه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:04 ق.ظ

ایول خدا

مرجان جمعه 14 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:28 ق.ظ

راضی باشیم به رضای خدا.مسلما اون بهتری ها رو واسه بنده هاش می خواد.توکل یادمون نره

رها یکشنبه 9 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:08 ق.ظ

الهی بمیرم واسه خداجونم که انقدرمهربونه

آزاده پنج‌شنبه 30 دی‌ماه سال 1389 ساعت 09:03 ق.ظ

من همیشه معتقدم هیچ کار خدا بی حکمت نیست. هرچند در زندگی ضربه هایی خورده ام که این اعتقاد را کم رنگ کرده اند ولی در جریاناتی که بعدها اتفاق افتاده به حکمت آن اتفاقات تلخ پی برده ام .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد