داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

زندگی خروسی

کوه بلندی بود که لانه عقابی با چهار تخم، بر بلندای آن قرار داشت.
یک روز زلزله ای کوه را به لرزه در آورد و باعث شد که یکی از تخم ها از دامنه کوه به پایین بلغزد.
بر حسب اتفاق آن تخم به مزرعه ای رسید که پر از مرغ و خروس بود.
مرغ و خروس ها می دانستند که ...

باید از این تخم مراقبت کنند و بالاخره هم مرغ پیری داوطلب شد تا روی آن بنشیند و آن را گرم نگهدارد تا جوجه به دنیا بیاید.
یک روز تخم شکست و جوجه عقاب از آن بیرون آمد.
جوجه عقاب مانند سایر جوجه ها پرورش یافت و طولی نکشید که جوجه عقاب باور کرد که چیزی جز یک جوجه خروس نیست. او زندگی و خانواده اش را دوست داشت اما چیزی از درون او فریاد می زد که تو بیش از این هستی. تا این که یک روز که داشت در مزرعه بازی می کرد متوجه چند عقاب شد که در آسمان اوج می گرفتند و پرواز می کردند. عقاب آهی کشید و گفت: ای کاش من هم می توانستم مانند آنها پرواز کنم.مرغ و خروس ها شروع کردند به خندیدن و گفتند: تو خروسی و یک خروس هرگز نمی تواند پرواز کند.اما عقاب همچنان به خانواده واقعی اش که در آسمان پرواز می کردند خیره شده بود و در آرزوی پرواز به سر می برد.
اما هر موقع که عقاب از رویایش سخن می گفت به او می گفتند که رویای تو به حقیقت نمی پیوندد و عقاب هم کم کم باور کرد.
بعد از مدتی او دیگر به پرواز فکر نکرد و مانند یک خروس به زندگی ادامه داد و بعد از سالها زندگی خروسی، از دنیا رفت

نظرات 6 + ارسال نظر
یلدا شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:48 ب.ظ

سلام ... میدونید این داستانک واقعا قشنگه اما هم خودش هم پیامش دیگه خیلی قدیمی و کلیشه ای شدن . ازتون خواهش میکنم داستان ها ی جدید تر بذارید که حداقل آدم از اسمش نفهمه تا تهش چیه...! نمیدونم چرا تازگیا داستانک هاتون اینجوری شدن .
ولی به هر حال ممنونم

اناهیتا شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 09:49 ب.ظ http://presentofgod.blogfa.com

منم معتقدم که تلقین خیلی تاثیر داره تو همه چی!!!!

هستی شنبه 6 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:32 ب.ظ

واقعاً هم همینطوره.
به هرچی فکر کنیم و هر جوری که خودمونو باور کنیم همونجور می شه
زیبا بود!
سپاس!

تهمورث یکشنبه 7 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 07:54 ق.ظ

منم موافقم . داستانها کلیشه ای شده است.

[ بدون نام ] چهارشنبه 10 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 06:10 ق.ظ

خود شناسی خیلی مهم هستش
اول خود شناسی خودشناسی خودشناسی
بعد اگه کسی هدف بزرگی داشت او نو کمک کنیم نه مسخره و خندیدن

hamid جمعه 26 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:11 ق.ظ

khob bod

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد