داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

همیشه یک راه حل وجود دارد

روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.

کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهی او را می بخشد، و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت: ...

 اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد. اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود.

این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود. در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت. دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت. ولی چیزی نگفت!

سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.

دخترک دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده. پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود.

در همین لحظه دخترک گفت: آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم! اما مهم نیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است....

و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد. آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است.

تور آنتالیا
تورهای ویژه آنتالیا مخصوص نوروز
نظرات 26 + ارسال نظر
سمانه چهارشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:43 ب.ظ

درست زمانی که فکر می کنیم همه ی در ها به رومون بستست اگه درست از فکرمون استفاده کنیم می تونیم بزرگترین دری که به رومون باز رو پیدا کنیم.
جالب بود، مرسی.

ابوالفضل چهارشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:23 ب.ظ http://maahz.blogfa.com/

ایول

امید چهارشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:47 ب.ظ

زیبا نبود
کاش در این رابطه داستان دیگری می نوشتید
با خواندن داستان روحم آزرده شد

آناهیتا چهارشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:47 ب.ظ http://www.presentofgod.blogfa.com

آفرین به این دختر...دلم خنک شد!!!

یلدا چهارشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:18 ب.ظ

ایول هوش... واقعا نعمت الهیه

الهه چهارشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:21 ب.ظ http://bote-man.blogfa.com

واو واقعا محشر بود

گاهی وقتا با کمی فکر می تونیم هرکاری کنیما

مرسی داستانک

علی چهارشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:31 ب.ظ http://www.n2mob.ir

سلام به نویسنده مطلب من تقریبا تمام داستان های این سایت رو میخونم واقعا جالب هستن و امیدوارم روزی این داستان ها بصورت فایل pdf برای دانلود در دسترس همه قرار بگیرد باز هم ممنون بابت این داستان زیبا

binam,,faghat khoda چهارشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:39 ب.ظ

salam doste aziz...khili vaghte ke be saytet sar mizanam...vaghean karet aliye...ama hichvaght barat nazar nadade bodam...emroooz dadam...!be karet edame bede...dar har sharayeti...in dastanakam mesle baghiye alei bod...movafagh bashi dar panahe khodavand

مهرداد پنج‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:12 ق.ظ

بههههههههله دیگه همینه!!!!!!!!!!!!!
ولی نمیدونم چرا تو مشکلات و سختی ها چرا ما اینقدر خنگ می شیم؟

آزاده پنج‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:40 ق.ظ

خیلی قشنگ و زیرکانه بود. آفرین به نویسنده باهوشش.

z پنج‌شنبه 5 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:18 ب.ظ

ها ها ها ها ها ! کیییییییییف کردم عالی بود ایول به دختره قربون اون هوش و ذکاوتش ! ;)

سارا جمعه 6 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:57 ق.ظ http://tetan0111.blogfa.com

سلام
واقعا عالی بود
میدونید چیه من سایت شما رو از یکی از همکلاسیم گرفتم
اخه زنگ تفریح که میشه داستانهای شما رو مینویسن و مارو به وجد میارن.............
واقعا عالیه بهتر از این نمیشه
ممممممممممممرررررررسسسسسسسسسسسسیییییییی
ععععععععععععااااااااللللللیییییییییههههههههههههههههههههههه

هستی دوشنبه 9 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:37 ب.ظ

عجب دختری! دمش گرم
زیبا بود
سپاس

سینا جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:17 ق.ظ http://www.rozbazar.net/?rgm=moslem3

سلام زیبا بود
من تعجب میکنم شما با این همه بازدیدکننده چرا تبلیغات نمیزاری
ماهی چند صد هزارتومان میتونی ازاین سایت دربیاری

زهرا دوشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:44 ق.ظ

مثل همیشه عالی بود

الیشا دوشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 04:05 ب.ظ http://www.narenj.net

داستان جالبی بود
ولی نمونه ی این داستان رُ توی کارتون ایکیوسان دیده بودم

سینا شنبه 28 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:26 ق.ظ

مرسی هوش!
جالب بود(من اون سینای بالایی نیستم)

عاطفه شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 01:56 ق.ظ

جالب بود
باز هم تشکر

غضنفر پنج‌شنبه 18 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:19 ق.ظ

عالی
عالی
عالی
دی:

lpsk شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 03:34 ب.ظ http://www.newnets.blogfa.com

فوق العاده بود.

واقعا همیشه راهی وجود دارد

لیلی سه‌شنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 06:31 ب.ظ http://teeba1365.blogfa.com

من عضو شدم چرا برای من داستانک نمی فرستید ؟؟؟ ایمیل م
teeba1365@yahoo.com

ثریا یکشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:46 ب.ظ

بسیار عالی

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 26 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:10 ق.ظ

سلام .من تقریبا تمام داستتانهای سایتتون رو خوندم . داستانهای قشنگیه، امیدوارم بهتر هم بشه .

amir چهارشنبه 29 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 01:12 ق.ظ http://www.letspracticeenglish.blogfa.com

سلام من وبلاگ زبان دارم تصادفی اینجا رو دیدم , و جذبش شدم داستانهای زیبایی رو جمع کردی دست مریزاد
متشکر حمید خان

بزرگ ترین اقیاوس جهان (آرام) است ، پس آرام باش تا (بزرگ) باشی . . .

فارسی زبانان دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 06:12 ب.ظ http://www.farsyzabanan.blogfa.com

خوشحال میشم تبادل لینک کنیم بیا به وبلاگم تا شروع کنیم

دیانا جمعه 29 اسفند‌ماه سال 1399 ساعت 12:47 ب.ظ

واقعا خیلی خیلی عالی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد