داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

بیشرمانه زیستن

روزی، در مجلس ختمی، مرد متین و موقری که در کنارم نشسته بود و قطره اشکی هم در چشم داشت، آهسته به من گفت: آیا آن مرحوم را از نزدیک می شناختید؟

گفتم: خیر قربان! خویشِ دور بنده بوده و به اصرار خانواده آمده ام، تا متقابلا، در روز ختم من، خویشان خویش، به اصرار خانواده بیایند.
حرفم را نشنید، چرا که می خواست حرفش را بزند. پس گفت: بله... خدا رحمتش کند! چه خوب آمد و چه خوب رفت. آزارش به یک مورچه هم نرسید. زخمی هم به هیچکس نزد. حرف تندی هم به هیچکس نگفت. اسباب رنجش خاطر هیچکس را فراهم نیاورد. هیچکس از او هیچ گله و شکایتی نداشت. دوست و دشمن از او راضی بودند و به او احترام می گذاشتند... حقیقتا چه خوب آمد و چه خوب رفت...

گفتم: این، به راستی که بیشرمانه زیستن است و بیشرمانه مردن.
با این صفات خالی از صفت که جنابعالی برای ایشان بر شمردید، نمی آمد و نمی رفت خیلی آسوده تر بود، چرا که هفتاد سال به ناحق و به حرام، نان کسانی را خورد که به خاطر حقیقت می جنگند و زخم می زنند و می سوزانند و می سوزند و می رنجانند و رنج می کشند... و این بیچاره ها که با دشمن، دشمنی می کنند و با دوست دوستی، دائما گرسنه اند و تشنه، چرا که آب و نان شان را همین کسانی خورده اند و می خورند که زندگی را "بیشرمانه مردن" تعریف می کنند.

آخر آدمی که در طول هفتاد سال عمر، آزارش به یک مدیر کلّ دزد  منحرف، به آدم بدکار هرزه، به یک چاقو کش باج بگیر محله هم نرسیده، چه جور جانوری است؟ آدمی که در طول هفتاد سال، حتی یک شکنجه گر را از خود نرنجانده و توی گوش یک خبرچین خودفروش نزده است، با چنگ و دندان به جنگ یک رباخوار کلاه بردار نرفته، پسِ گردن یک گران فروش متقلب نزده، و تفی بزرگ به صورت یک سیاستمدار خودباخته ی وابسته به اجنبی نینداخته، با کدام تعریفِ آدمیت و انسانیت تطبیق می کندو به چه درد این دنیا می خورد؟
آقا ی محترم!ما نیامده ایم که بود و نبودمان هیچ تاثیری بر جامعه بر تاریخ، بر زندگی و بر آینده نداشته باشد. ما آمده ایم که با دشمنان آزادی دشمنی کنیم و برنجانیم شان، و همدوش مردان با ایمان تفنگ برداریم و سنگر بسازیم، و همپای آدمهای عاشق، به خاطر اصالت و صداقت عشق بجنگیم.

ما آمده ایم  که با حضورمان، جهان را دگرگون کنیم، نیامده ایم تا پس از مرگمان بگویند: از کرم خاکی هم بی آزارتر بود و از گاو مظلومتر، ما باید وجودمان و نفس کشیدنمان، و راه رفتنمان، و نگاه کردنمان،و لبخند زدنمان هم مانند تیغ به چشم و گلوی بدکاران و ستمگران برود...

ما نیامده ایم فقط به خاطر آنکه همچون گوسفندی زندگی کرده باشیم که پس از مرگمان، گرگ و چوپان و سگ گله، هر سه ستایشمان کنند...

گمان می کنم که آن آقا خیلی وقت بود که از کنارم رفته بود، و شاید من هم، فقط در دل خویش سخن می گفتم تا مبادا یکی از خویشاوندان خوب را چنان برنجانم که در مجلس ختمم حضور به هم نرساند

نظرات 26 + ارسال نظر
محمود دوشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 02:30 ب.ظ

سلام
بسیار عالی
احسنت
حقیقتا غیر از این نیست

[ بدون نام ] چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:27 ق.ظ

بی تفاوت زندگی کردن و خوب بودن همیشه ژسندیده نیست افرادی که مورد تNیید همگان باشند و همگان را از خود راضی نگاه دارند مطمئناْ انسان های شریفی نیستند. در هر صورت با توجه به عقاید افراد مختلف همیشه افرادی با ما موافق و افرادی مخالف ما هستند. راضی بودن همه از ما مساوی ریاکار بودن می باشد...

مهرآفرین چهارشنبه 3 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 05:43 ب.ظ

این داستان جامعه ی ماست.کشوری که می توانست بهترین باشد اما ...

خسروشاهی پنج‌شنبه 4 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:55 ب.ظ http://my-khosroshahi.ir/

با سلام خدمت شما دوست گرامی

بنده نیز در زمینه نویسندگی فعالیت میکنم اگر علاقمند بودید و مطالب اینجانب نظرتان را جلب کرد از بنده نیز حمایت کنید.

با تشکر

یکی جمعه 5 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:52 ب.ظ

داستان آموزنده ای بود ام
ا اگر میشود همه ی نظر هارا نشان دهید.! با تشکر

بی نام جمعه 5 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:57 ب.ظ

تصدیق می کنم حرف همه ی دوستان را!!...!!

ترانه دوشنبه 8 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:51 ب.ظ

عالی بود. عااااالی...

کمنزیل سه‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 04:15 ب.ظ http://kamanzil.blogfa.com

سلام عزیز داستانت خیلی قشنگ بود با اجازه من یک روزنامه نگارم برداشتم تا با اسم خودتان چاپ کنم اگر ایرادی نیست

مینا جمعه 12 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 12:38 ق.ظ

کاش بتونیم هممون تو زندگی یه تآثیر خوب هرچند کوچک، رو این کره ی خاکی بزاریم...

گلناز یکشنبه 14 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:01 ب.ظ

در برابر این متن هیچ چیزی جز سکوت نمی توانم بگویم

فرنوش چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 03:22 ب.ظ

آره حقیقته ولی اونم تو دلمون میگیم!!!!!!!!
همه خوب بلدیم شعار بدیم .

[ بدون نام ] یکشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 01:09 ب.ظ

20
ur site is one of the best persian sites

[ بدون نام ] شنبه 12 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 02:25 ب.ظ

داستان مسخره ای بود
اگر همه مثل این مرد بودن دیگه اونایی که گفتی نبودن که تو تهی مغز بخواهی بخاطرش بجنگی بعدشم پله صعود یک عده بی سر و پا بشی
گند ای توی دنیا کسایی مثه تو زدن که ارزشی واسه آدمای پاک قایل نبودن اما میخواستن دنیا رو بسازن و از ناپاکی پاک کنند!!!
تو خودت و درست کن باقیش با ما!!!

(ر.الف.ک) صخره تنها یکشنبه 13 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 06:01 ب.ظ

چند عدد از داستانهای شما را خواندم اما صرفا برای این یکی نظر کارشناسی می دهم.
عقده گشایی فردی که سالها حرف نزده در کلام مشخص می شود. پرگویی افرادی که شعار گونه حرف می زنند تکنیک داستان نویس مشهور داستایفسکی است که سعی می کند در خلال گفت و گو روانشناسی و فلسفه خاص خود را تبلیغ کند اما این نوع داستان دیگر مورد توقع مخاطب امروز نیست. توصیه می کنم برای شناخت مخاطب امروز تلاش بیشتری کنید.
روند داستان نویسی نوین به سمت روایت رفته تا مکالمه به گونه ای که دیالوگ ها هم قسمتی از روایت را به دوش گرفته اند و در خلال شخصیت پردازی و بیان حالات و روحیات بخش اهم کار به نقل داستان اختصاص دارد.
به زودی با ره اندازی وب سایتم بخش وب نظرگاه را پر می کنم.
و من الله توفیق!

سبز دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:53 ب.ظ

پس شما آرزو کن که نسل انسان های بد ذات از روی زمین منغرض نشن تا شما بتونین باهاشون مبارزه کنین که یه وقتی شما مثل یه گوسفند از دنیا نرید. یه چند تایی شونم می فرستن بهشت که شما اگه رفتین اونجا بیکار نمونین

مازیار چهارشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:46 ق.ظ http://pashimanan blogfa

باسلام من تابه حال برای هیچ کس نظرنفرستادم چون نه فکرکردم که نظردهم ونه مطلبی نظرم راجلب نمودم امامطالبت ارزشش راداشت تاوقتم رابدهم ازمطالبت دروبلاکم استفاده نمودم راضی باشی چون همان که گفتم فقط به خاطرارزشش است نه چیزدیگرموفق باشی

امید دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 03:20 ب.ظ

به نظر پیام داستان اینه که نباید در برابر ظلم سکوت کنیم و فکر می کنم اکثر افراد با این مخالفتی نداشته باشد دلیلش هم این است که دو مفهوم ظلم و مخالفت با ظلم دو مفهوم کلی اند و ظلم چیزی است که خوب نیست و نباید باشه و معلومه ما با مخالفت با جیزی که نباید باشه مشکلی نخواهیم داشت

این از این

اما دلیل اینکه احتمالا این داستان کمی منو را به واکنش وا می دارد تعاریف اولیه از شخص مرده است مفهوم آزار رساندن معمولا در مواردی به کار می رود که کسی دیگری را به ناحق اذیت کند اینکه کسی مال مرا بدزدد یا به من صدمه بزند و من بروم از دستش شکایت کنم و حقم را بگیرم قطعا عرف نمی گوید من به او آزار رساندم یا به قول نویسنده اسباب رنجش آن دزد یا ضارب را فراهم کردم بلکه اوست که به من آزار رسانده است اینکه آدم خوبی بود و آزارش به کسی نمی رسید این برداشت نمی شود که در برابر ظلمی که به او می شده سکوت می کرد

از سوی دیگر فرض می کنیم اون مرد یک شغل ساده ای داشته حال نویسنده انتظار دارد از زندگی خودش بزند برود یقه یک مدیر کل دزد یا چاقوکش باجگیر یا خبرچین خودفروش یا سیاست مدار خودباخته وابسته به اجنبی (!!!) و ... را بگیرد‌؛‌ چی می گی آقای نویسنده

یک نفر مرده حالا بیام توی مجلس ختمش از این حرفای حال به هم زنی که همیشه تو همه جای این مملکت روی اعصابمونه پشت سرش بزنیم اونم بدون اینکه کوچکترین شناختی از خود طرف داشته باشیم

دوست نویسنده می خایی بگی در برابر ظلم سکوت نکیم درس ولی آخه این چه طرز گفتنه داااش

در پایان دو جمله می گم .... بی خیال نمی گم

مصطفی چهارشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:32 ق.ظ

پس برای حقیقت باید آزار داد, رنجاند, توی گوش و پس گردن زد, تف انداخت...
نویسنده عزیز, وای به حال حقیقتی که شما به دنبالش هستید, به راستی که سرنوشت بسیاری از جوامع بشری را اندیشه مثل شما به انحطاط کشانده...
از آبروی حقیقت برای شیوه عقب مانده انقلابی خرج نکنید لطفا

شاهین ر. شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:15 ق.ظ

آقا امید نظرش خیلی منطقی و جالبه.بنده این رو هم اضافه کنم همون قدر که اعتراض و فریاد و شلوغ کردن‏(به زعم شما‏ سکوت نکردن‏)‏ مهمه آرامش وقار احترام لبخند و رفتارهای مثبت و قشنگتر که با روح و سرشت انسان نزدیکی و مطابقت داره هم میتونه مهم و چه بسا تأثیرگذارتر باشه و دلیلی نداره حتما آدم با دعوا و درگیری به دنبال حقیقت باشه.‏↳‏
اون خبرچین یا چاقو کش یا مدیر منحرف یا... همه انسانند و مثل همه ما اشتباه میکنند‏↳‏
و ما باید ایرادایی که آدمای اطرافمون دارن رو بشناسیم و اگه بتونیم دلیل اون رفتارشون رو پیدا کنیم خیلی بهتر میتونیم راه درست مبارزه کردن یا بهبود اوضاع رو پیدا کنیم.‏↳‏
حتما قرار نیست که بزنیم و بخوریم و بکشیم تا مبارزه ای در راه حقیقت انجام داده باشیم،البته شاید هم گاهی وقت ها خشونت اجتناب ناپذیر باشه.

الف. حسنی شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:30 ب.ظ

عالی تر از عالی

الی سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 06:06 ب.ظ http://www.injahamechihas.blogfa.com

ادم بدون اینکه هیچ تغییری بوجود بیاره بمیره بهتر از اینه که بد بمیره و مردم از اون به بدی یاد کنن و لعنت خدا و مردم رو برای خودش بخره

الی سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 06:17 ب.ظ http://www.injahamechihas.blogfa.com

به نظر من بیشرمانه زیستن همون جمله اخریه که گفته ( شاید من هم، فقط در دل خویش سخن می گفتم تا مبادا یکی از خویشاوندان خوب را چنان برنجانم که در مجلس ختمم حضور به هم نرساند)
بیشرمانه زیستن یعنی این یعنی اینکه از ترست سر هرچی سر اینکه مردم تلافی کنن یا برات کاری رو انجام ندن حرفت رو نزنی حالا به حق باشه که عده ای رو اگاه کردی یا اگه به ناحق باشه دیگران توجیهت میکنن

البته باید ذکر کنم که نظر اقا امید هم خیلی درسته و باهاش موافقم

فرهاد شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 10:38 ب.ظ

با سلام
جهت اطلاع عرض میکنم این مقاله زیبا نوشته ی آقای محمد حجاطی متخلص به مطیع الدوله میباشد که حدود دهه بیست شمسی صدارت وزارت فرهنگ رو بر عهده داشته و یکی از زیبا نویسان معاصر هستش که بعد از انقلاب ن ... ن اسلامی هیچیک از آثارشون تجدید چاپ نشده. فقط توصیه میکنم دوستان اهل معنا کتابهای دست چندم ایشون رو تهیه و مطالعه کنن. نویسنده ی خوبی هستن آقای حجازی. خصوصا رمان ^ زیبا^

فرهاد شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 10:40 ب.ظ

با سلام
جهت اطلاع عرض میکنم این مقاله زیبا نوشته ی آقای محمد حجازی متخلص به مطیع الدوله میباشد که حدود دهه بیست شمسی صدارت وزارت فرهنگ رو بر عهده داشته و یکی از زیبا نویسان معاصر هستش که بعد از انقلاب اسلامی هیچیک از آثارشون تجدید چاپ نشده. فقط توصیه میکنم دوستان اهل معنا کتابهای دست چندم ایشون رو تهیه و مطالعه کنن. نویسنده ی خوبی هستن آقای حجازی. خصوصا رمان ^ زیبا^

گمنام سه‌شنبه 15 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 12:00 ب.ظ

سلام. نظرات و خواندم .اختلاف سلیقه ها جالب بود
بعد تو همین نظریه ها کلی مطلب درست و حسابی وجود
داره.راستی حکایت جالبی بود .بنده این حکایت و نه تایید
می کنم و نه رد،در کل خوب بود.هر داستان حامل یه دنیا
پیامه،منتها باید با عینک خوشبینی به قضایا نگاه کرد.شاید
بعضی ها بگن شکمت سیره حوصله ات سر جاشه،نه به خدا
کارگرم و با چندر غاز حقوق.بدون کار ثابت.از این شرکت به اون
شرکت ..

محمدجواد یکشنبه 16 آذر‌ماه سال 1393 ساعت 11:01 ق.ظ http://mahdaviat-literature.blogfa.com

چقدر این بابا تعطیل بوده ! اصلاً مطلب رو نفهمیده ، خوب بودن و خوب زیست کردن مورد رضای خدای متعال یک بحثه ، مبارزه با ظلم و جور بحثی دیگه ؛ بعدم همه که در شرایط مبارزه با ظالم نیستند که ... این احتمالاً تحت تأثیر این جوجه روشنفکرای تازه به دوران رسیده این حرفو زده ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد