داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

داستانک: داستان های کوتاه و آموزنده

برای دریافت دو وعده داستانک(صبح و عصر) در روز به dastanak.com@gmai.com یک ایمیل بزنید.

برای کرد کودکان نازنین پیرانشهری

نمی دانم برگ ریزان و برف ریزان های  آذربایجان را تجربه کرده اید یا نه 

... 

ساعت 7 صبح، چهره خواب آلود کودکانه، سختی ترک لحاف های پشمی گرم، صبحانه نیم و نصفه خورده یا نخورده و کوله ای از مشق های نوشته شده یا نشده و بعد ترک خانه 

گام به گام، هوای سرد، خاطره گرمی خانه را می ربود 

سنگ فراش ها را می شمردم 

تیرهای چراغ برق 

چهار راه ها 

و در رویای زمانی که بزرگ خواهم شد می غلتیدم تا یخ زدگی گونه هایم فراموش شود 

نصف مسیر مدرسه را که پیش می رفتم، دیگر شمارش سنگ فرش ها و تیر ها و غلتیدن در رویاها توان تحمل سرما را نمی داد ..

 و شروع به رویا پردازی در مورد بخاری مدرسه می کردم 

و دیدن بچه ها و گرم شدن در کنار بخاری 

و نیمه راه نیز، اینچنین با سرما در جنگ بودم 

و هر روز اینچنین یک گام به بزرگ شدن نزدیک می شدم ...



می گویم آخر آن کرد کودکان نازنین پیرانشهری 

مگر چیزی می خواستند جز گرمی آتشی که سرما از تن شان بیرون بیاورد 

و گوش های سرخ و گون های یخ زده شان را نرم نرمک گرمایی دهد 

تا بتوانند پشت میزهای زمخت و پنجرهای بی رنگ مدرسه های دیوار فروریخته شان آینده شان را نقاشی کنند 

و اکنون نمی دانم من 

آنان شان که زنده اند چگونه با صورت های چروکیده و سوخته می خواهند در مسیر مدرسه در رویاهای خود بغلتند 

و آنان که مرده اند به کدامین گناه ؟


داستانک(حمید)

نظرات 24 + ارسال نظر
ghazaleh جمعه 24 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 09:24 ب.ظ

in talkh tarin gheseye 2nyas.

دلسوخته شنبه 25 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 12:31 ق.ظ

خدا ازش نگذره کسی رو که مسبب این حادثه بود. البته کس یا کسانی که مسبب حادثه اند. الله اعلم

سعید شنبه 25 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:22 ق.ظ http://istgahkhandeh.blogfa.com/

با تبادل لینک موافقی؟؟؟؟

Kmaev Hadnidi سه‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 04:19 ب.ظ

داستانی جدید و جنجالی

باز هم یک گروه هم‌وطن؛ چند دختر و پسر جوان. گاهی فراموش می‌کنم که دختران کشور من هم گوش‌وگردن دارند. لگن‌هایشان بزرگ‌تر از مردان است و گودی کمر دارند. باید سیگاری دود کنم. باید به بزرگداشتِ این حقیقتِ فراموش‌شده که باز عینیت پیدا کرده، سیگاری دود کنم.”

از متن داستان



<!--[if gte mso 9]> Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 <![endif] -->

تو ایران مجوز چاپ نداره L



سلام دوستان



داستانی جدید و جنجالی از کمایو هادنیدی به دستم رسید که دیدم بد نیست شما هم بخونید و برای دوستانتون ایمیل کنید و اگر جایی برای آپلود دارید به اشتراک قرار بدید.

اگر هم دوست داشتید لایکِ پیج تو فیسبوک و ایمیل به آقای هادنیدی یادتون نره! آدرس ایمیلش و لینک پیجش تو فایل هست.



لینک دانلود فایل PDF

http://www.goodreads.com/ebooks/download/16938724-adams



لینک پیج فیسبوک

www.facebook.com/kmaev.hadnidi



download link:

http://www.goodreads.com/ebooks/download/16938724-chewing-gum

[ بدون نام ] سه‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1391 ساعت 07:00 ب.ظ

خیلی قشنگ مینویسی خوشحال میشم بهم سر بزنی و بتونم از نظرت استفاده کنم

حسن پنج‌شنبه 7 دی‌ماه سال 1391 ساعت 02:09 ب.ظ http://ashiyane1368.blogfa.com

دمت گرم
مطالبت خیلی زیباست

برنامه اندروید داستانک را هم رایگان تو بازار بزار
به وبلاگ منم سری بزن

رک جمعه 8 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:12 ق.ظ

ببخشید من آدم رکی هستم.چون جنس مخالفی ازخودم نشونی نمیذارم.خوشم نمیادجنس مخالف منوزیادبشناسه.موضوع خوبی روواسه نوشتن انتخاب کردی.ولی طرزنوشتنت افتضاحه.باورکن جدی میگم.

نفیسه جمعه 15 دی‌ماه سال 1391 ساعت 08:43 ب.ظ

سرمای گونه های سرخ با چه چیزی جبران شد

کتایون شنبه 16 دی‌ماه سال 1391 ساعت 02:10 ب.ظ http://yahoo

برای اون جناب محترمی که اسمش را دلسوخته نوشته جواب دارم:(مقصر معلم بوده چون معلم خواسته بود بخاری را از کلاس بیرون ببره بعد بخاری داغ شد و از دست معلم افتاد و باعث آتش سوزی شد)راستی دل خودم هم براشون میسوزد



به یاد شما دوستان پیرانشهر؛کتایون

یک معلم ریاضی اشنویه شنبه 16 دی‌ماه سال 1391 ساعت 04:59 ب.ظ

کسی میدونه یک عمر زجر کشیدن چقدر سخته ؟؟؟؟؟؟؟ خدایا نمی دونم چی بگم ، شکایت کنم یا تحمل کنم ؟ من تو کلاس با بچه ها همدمم ، همنفسم ، خدایا تحملش رو برام آسون کن . . . فقط همین . . .

[ بدون نام ] دوشنبه 18 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:34 ب.ظ

سلام

آه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
قلبم درد گرفت.
اشک تو چشام جمع شد.

ghazaleh پنج‌شنبه 21 دی‌ماه سال 1391 ساعت 08:41 ب.ظ

دوست دارم وقتی نظرات رو می خونم حس کنم همه ادمها با هم دوستن!نمی گم همیشه باید تایید کرد اما میشه طوری انتقاد کرد که دلنشین باشه.هیچ اجباری تو نشون گذاشتن از خودش نبود پس اون حرفها لزومی نداشت!!!!!!
رک بودن معنیش این نیست!!!!!ناراحتم.

[ بدون نام ] جمعه 6 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 03:26 ب.ظ

سلام واقعا دردناکه کم نیست این چنین مساءل دردناک ودردناکتر درایران

فاطی چهارشنبه 11 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:06 ق.ظ

حمید جون

وافعا درد آوره

............................

salahadin ahmady پنج‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 12:06 ق.ظ

حمید جان زیبا نوشتی.احساسات انسان یاک و بی آلایش.
حادثه دردناکی بود و دردناکتر از ان عدم همدردی وغذرخواهی مسئولین مربوطه بود!ایا برای جلوگیری از تکرار چنین تراژدی برای سال اینده وسالهای آتی چاره ای اندیشیده اند ؟ایا مملکت توان ایمن سازی گرمایش مدارس روستایی را ندارد ؟ایا بودجه نیست اگر نیست چرا به .......می بخشند.حرف بسیار است.

... سه‌شنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:22 ب.ظ

متن زیبایی بود. وهم دردیتون زیباتر!

نگار سه‌شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 06:44 ب.ظ http://gheseloxblog.com

سلام چیزای جالبی نوشته بودی!
به وب من هم سری بزن ممنون می شم

لادن شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:59 ق.ظ http://hichkoja.blogfa.com

خیلی ناراحت کننده بود... :(
به منم 1سر بزن.

رویا سه‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:47 ب.ظ

اول فکر کردم قصد ت بیان خاطره کودکیته!متاثر شدم ولی نوشته های طنزت ونوشته های قبلیت بهتر از این بود.با آرزوی موفقیت روز افزون شما

زلی سه‌شنبه 25 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 02:26 ب.ظ

فوق العاده بود حمیدددددددد

فرزاد سه‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:52 ب.ظ

مسوب همه این بد بختی ها مسولانی اند که به جای کار کردن فقط ریاکاریو یاد گرفتن معلم بیچاره چه گناهی داره که منطقه به این سردی گازکشی نداره

dada جمعه 5 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 02:09 ق.ظ

کشوری که یکی از سرمایهدار ترین مماک دنیاست اگه مدرسه مجهز نداشته باشه ایا معلمش مقصره ؟!!!!!!!!!!

[ بدون نام ] یکشنبه 20 بهمن‌ماه سال 1392 ساعت 05:02 ب.ظ

نمی دانم برگ ریزان و برف ریزان های کردستان بگویید درست است نه آذربایجان

گمنام دوشنبه 7 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 09:40 ب.ظ

سلام.نوش دارو بعد از مرگ سهراب.ما ایرانی ها همچین خصلتی داریم.خدا به خانواده اون عزیزان صبر بده.قلبم به درد
اومد به تپش غیر طبیعی افتاد.به زور داستان و تا آخر خواندم.
دوست داشتم یه جای خلوتی بود زار زار گریه می کردم.
در مورد همین عزیزان یاس یه آهنگ خونده.هر بار گوش
میدم اشکم در میاد.این همه دکتر،مهندس ،حج رفته داریم
یه نفر نیست به این دلسوخته ها کمک کنه؟
(مرد مومن حج دم خونه خودته.خدا تو وجود خودته (خدا یعنی به خودآ) پول زبان بسته را نبرید جیب عربهارا پر نکنید.همین عرب هایی که تو سخنرانی هایشان ما ایرانی ها را کافر میدانند)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد